شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

آینه

رو میکنم به آینه
رو به خودم داد میزنم
ببین چقدر حقیـــر شده
اوج بلنـــد بودنم
رو میکنم به آینه
من جای آینه میشکنم
رو به خودم داد میزنم
این آینه است یا که منم
من و ما کم شده ایم
خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک، خاک ناپاک
خالی از معنای آدم شده ایم
رو میکنم به آینه
رو به خودم داد میزنم
ببین چقدر حقیـــر شده
اوج بلنـــد بودنم
دنیا همون بوده و هست
حقارت از ما و منه
وگرنه پیش کائنات
زمین مثل یه ارزنه
زمین بزرگ و باز نیست
دنیا یه رمز و راز نیست
به هر طرف رو میکنم
راه رهایی باز نیست
من و ما کم شده ایم
خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک، خاک ناپاک
خالی از معنای آدم شده ایم
دنیا کوچیکتر از اونه
که ما تصور میکنیم
فقط با یک عکس بزرگ
چشمامون و پر میکنیم
به روز ما چی اومده
من و تو خیلی کم شدیم
پاییز چقدر سنگینی داشت
که مثل ساقه خم شدیم
من و ما کم شده ایم
خسته از هم شده ایم
بنده خاک، خاک ناپاک
خالی از معنای آدم شده ایم
رو میکنم به آینه
رو به خودم داد میزنم
ببین چقدر حقیـــر شده
اوج بلنـــــد بودنم
رو میکنم به آینه
من جای آینه میشکنم
رو به خودم داد میزنم
این آینه است یا که منم

نیایش

خدایم خدایم آه ای خدایم
صدایت می‌زنم بشنو صدایم
شکنجه‌گاه این دنیاست جایم
به جرم زندگی این شد سزایم

آه ای خدایم بشنو صدایم
مرا بگذار با این ماجرایم
نمی‌پرسم چرا این شد سزایم
آه ای خدایم بشنو صدایم
گلویم مانده از فریاد و فریاد
ندارد کس غم مرگ صدا را

به بغض در نفس پیچیده سوگند
به گلهای به خون غلطیده سوگند
به مادر سوگوار جاودانـــــه
که داغ نوجوانان دیده سوگند
خدایا حادثه در انتظار است
به هر سو باد وحشی در گذار است
به فکر قتل عام لاله‌ها باش
که خواب گـل به گـل کابوس خار است

صدایت می‌زنم با گریه‌هایم

صدایت می‌زنم بشنو صدایم

دانلود آهنگ نیایش داریوش

الهی در شب فقرم بسوزان
ولی محتاج نامردان مگردان
عطا کن دست بخشش همتم را
خجل از روی محتاجان مگردان

الهی کیفرم را می‌پذیرم
که از تو ذات خود را پس بگیرم
کمک کن تا که با ناحق نسازم
برای عشق و آزادی بمیـــرم

خدایم ای پناه لحظه‌هایم
صدایت می‌زنم با گریه‌هایم
صدایت می‌زنم بشنو صدایم

لبخند

http://s7.picofile.com/file/8392320176/Dariush_Labkhand.jpg

Dariush - Labkhand ♫

Dariush - Labkhand (video clip)

لبخند بزن لبخند بر این من بی لبخند
لبخند تو یعنی عشق آزادی من از بند
لبخند بزن ای عشق بر این من افسرده
بر من که دلم تنگ است با مرگ جهان مرده
لبخند تو یعنی گل آغاز بهار من
برگشتن ساعتها جستن از حصار من
لبخند یعنی صبح آغاز شکفتن ها
زیبا شدن دنیا دریا شدن دریا

از خاطره تاریکم ای حادثه ی روشن
دلتنگم از این ظلمت لبخند بزن بر من
من تشنه ترین تشنه بی خوابترین بیخواب
تاریکتر از دهلیز پیچیده تر از گرداب
ای دست تو سازنده سازنده ی آینده
از زخم نجاتم بخش با مرهم گل خنده
لبخند بزن ای عشق
لبخند بزن بر من معنای رهایی باش
آزادی من از ترس
لبخند بزن لبخند

گل زیره

لالا لالا گل زیره بابات دستاش به زنجیره
میگه هرگز نگو دیره که هر روز روز تقدیره
لالا لالا گل گندم چی اومد بر سر مردم
میون آتش افتادیم شدیم از روی دنیا گم
لالا لالا بد آوردیم بنام زندگی مُردیم
خیانت شکل یاری شد ز یاران پشت پا خوردیم
لالا لالا گل لاله حریم عشــــــق پاماله
سیاهی رنگ هرسفره سر هفت سین هر ساله

لالا لالا گل زیره بابات دستاش به زنجیره
میگه هرگز نگو دیره که هر روز روز تقدیره

به نام عشق و آزادی غم این خلق می‌خوردند
ولی با دست خود ما را به قربانگاه می‌بردند
کجایند آنهمه دلسوز در این هنگامه ماتم
که رفتند و رها کردند من و ما را به حال هم
لالا لالا گل مریم شکسته حرمت آدم
شدیم آواره‌ی عالم چرا تشنه به خون هم

لالا لالا گل زیره بابات دستاش به زنجیره
میگه هرگز نگو دیره که هر روز روز تقدیره

رهایی ریشه ما بود همه اندیشه ما بود
ولی در آن روی سکه تبر بر ریشه ما بود
گل و گلدون و گلخونه شده امروز یه ویرونه
سر فواره‌ها خونه ببین مردن چه آسونه
لالا لالا گل لاله حریم عشـــــق پاماله
سیاهی رنگ هرسفره سر هفت سین هر ساله

لالا لالا گل زیره بابات دستاش به زنجیره
میگه هرگز نگو دیره که هر روز روز تقدیره

لالا لالا گل زیره بابات دستاش به زنجیره
میگه هرگز نگو دیره که هر روز روز تقدیره

لالا لالا گل زیره بابات دستاش به زنجیره
میگه هرگز نگو دیره که هر روز روز تقدیره

گل ناز پرپر من

گل ناز آفتابی

گل ناز پرپر من
آخرین همسفر من
جای لب های قشنگت
مونده روی دفتر من
ای که شعر تلخ اشکات
قصه ی غربت من بود
عینهو
نفس کشیدن
دیدنت عادت من بود
گل ناز پرپر ای همدرد
به نبودنت باید عادت کرد
گل ناز پرپرم ای هم درد
به نبودنت باید عادت کرد
تو یه حرف تازه بودی واسه من
قصه ی دو نیمه و یکی شدن
تو به عشق یه معنی تازه دادی
تپش یه قلب و گرمای د و تن
گل ناز
پرپرم ای همدرد
به نبودنت باید عادت کرد
به نبودنت باید عادت کرد
میون دفتر شعرام
به تن سفید هر برگ
با همون خط قشنگت
تو نوشتی یا تو یا مرگ
ای رفیق نیمه راهم
می دونم که تو نمردی
ولی وقتی رفتی انگار
پیش چشمام جون سپردی
گل ناز
پرپرم ای هم درد
به نبودنت باید عادت کرد
گل ناز پرپرم ای هم درد
به نبودنت باید عادت کرد

از ریشه تا همیشه

اردلان سرفراز

چاپ هفتم: 1384

انتشارات ورجاوند ، 213 صفحه

از ریشه تا همیشه

کتاب از ریشه تا همیشه گزیده ترانه‌هایی سروده شده از ترانه سرای تکرار نشدنی ایران آقای اردلان سرفراز هست که خیلی دوستش می‌دارم. در سال هایی که سپری شد بی‌شک اکثر ما خاطرات نوستالوژیکی با ترانه های سروده شده از شاعران و ترانه سرایان کم تکرار این سرزمین داریم. ترانه های که در نهایت سادگی و بی پروا بودن به زیبایی سروده شدن و در ذهنیات ما خاطره ها بجا گذاشتند.
جناب آقای اردلان سرفراز در این کتاب که چند سال قبل در ایران منتشر شد گزیده ای از ترانه های خود که اغلب موضوعی عاشقانه و حتی سیاسی دارند و توسط آهنگسازان و خواننده‌های نامی اجرا شده‌ گردآوری کرده. ترانه ها آشنا و در نهایت سادگی و صمیمیت است، کتاب ترانه هایی دارد که مدام از جاده ها و مسافران و منتظران پشت پنجره‌ها سخن گفته یا اشعاری که درد جدایی وطن یا فریاد مظلومانه فعالی سیاسی را سروده. اکثر ترانه‌ها به شخص یا مکانی خاص تقدیم شده و در پایان برخی اشعار یادداشت ها و خاطراتی از چگونگی سرودن ترانه آورده.
-قبلا از آقای اردلان سرفراز و توسط همین نشر، کتابی با عنوان "سال صفر" هم منتشر شده و مثل اینکه هر دو در ایران و در حال حاضر کمیاب و منتشر نمیشن!
-مثل اینکه بخاطر ملاحظات در چاپ و نشر کتاب از نام بردن خواننده‌ها و برخی اشخاص جلوگیری به عمل اومده و ترانه‌های سیاسی مربوط به قبل از انقلاب هست!
-ترانه مسخ که از همه بیشتر می‌پسندمش به کافکا و مترجم مسخ یعنی صادق هدایت پیشکش شده. و البته ترانه ماندگار "آشفته بازار" به ارنست همینگوی، که به قلم اردلان سرفراز "پیرمردی که دل به دریا زد و رفت" تقدیم شده.
قسمتی از کلام پایانی اردلان سرفراز در این کتاب:
به منِ ترانه ساز می‌رسیم... و باز از ریشه آغاز می‌کنیم، که در همیشه‌ی سرزمینِِ زادگاه من است. از جاده‌های جنگلی باران وقتی که رو به تشنگی شن‌زار، تا سواحل عطش، سرازیر می‌شوی جایی میان ساحل و شن‌بادهای کویری، زادگاه مرا خواهی یافت. حتی اگر که راه را نشناسی ، خود را به دست بادهای داغ کویری بسپار، آنها تو را به سرزمینِ خشکسالی جاوید می‌برند. این سرزمینِ تشنه "داراب" است. آنجا که من به مهمانیِ تابستانیِ باغی که باغ بوده آمده بودم. باغی که باغ بود و دیگر نیست. 
ادامه مطلب ...