شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

پیام

کافکا نخستین کسی است که وضع نکبت بار انسان را در دنیایی که جای خدا در آن نیست شرح میدهد، دنیای پوچی که از این به بعد هیچ فردی نمیتواند پشت گرمی داشته باشد مگر به نیروی خود برای اینکه بتواند سرنوشتش را تعیین بکند. زیرا شیرازۀ همۀ وابستگی های سنتی از هم گسیخته است و برای اینکه دوباره بوجود بیاید، باید شالوده اش به موجب اصول و انگیزۀ دیگر ریخته شود.

گروه محکومین

نویسنده: فرانتس کافکا

مترجم: حسن قائمیان و صادق هدایت

چاپ سوم: ۱۳۸۵

تعداد صفحات: ۱۲۰

انتشارات جامه دران

«نویسندگان کمیابی هستن که برای نخستین بار ، سبک و فکر و موضوع تازه ای را به میان می کشن ،به خصوص معنی جدید می آورند که پیش از آنها وجود نداشته است – کافکا یکی از هنرمندترین نویسندگان این دسته به شمار می آید.» از پیام کافکا.

کتاب از دو بخش تشکیل شده یکی پیام کافکا از صادق هدایت که نقد و تفسیر آثار کافکا هست و بخش دیگر هم که داستان گروه محکومین با ترجمه حسن قائمیان است.از این کتاب خیلی خوشم اومد، فوق العاده قشنگ بود…اول اینکه پیام کافکا که آخرین اثر هدایت هست و در اون به زیبایی و مهارت و بی آلایشی خاص کافکا رو برای خواننده مجسم میکنه و در واقع از اولین ایرانیانی که با کافکا و آثارش و اون دنیای کافکایی  شگفت انگیز خو گرفت و به ترجمه و نقد و بررسی کافکا و آثارش همت گذاشت و بعد از اون ترجمه مشهور از مسخ بود که سیر کافکاشناسی و مطالعه آثار این نویسنده بزرگ در ایران شدت گرفت. و دوم اینکه داستان گروه محکومین که از اون سری از آثار کافکا بود که بر خلاف داستان های دیگر مانند جلو قانون  و وکیل مدافع جدید از پیچیدگی و دشواری نثر کمتری برخورداره و یک سیر داستانی زیبا و البته خوفناک داشت تا اونجا که بشدت منو درگیر این فضای کافکایی کرده بود.فضای ترسناک ،سرد ، خشن ،لایتناهی با شخصیت هایی که هر کدومشون بیانگر و نماد یک گروه از مردم اند و در جامعه ای دور افتاده و بی حس و روح که درونش دیکتاتوری حاکم برقضایاست و در این بین یک جهانگرد یعنی یک بیگانه شاهد بر ماجراست.اما شباهتی که این داستان با دیگر آثار کافکا دارد در نتیجه گیری پایانی هست که نمیشه براحتی یک تفسیر از این داستان داشت و مثل بقیه تفسیرها و نتیجه گیری های متفاوت و متعددی در موردش شده ،طوری که هیچ کدومشون به یک نتیجه واحد نرسیدن ،اما به قول پیام کافکای هدایت با اینکه مدام به پیچیدگی و دشواری هایی در داستان می رسیم اما باز بطرفش کشیده میشیم و می خواهیم واقعیت داستان رو درک کنیم.نقطه اوج این داستان ملاقات سیاح با قبر فرمانده سابق هست که خلاقیت ذهنی بالای نویسنده هست و عامل ترس رو در داستانهای کافکا می رسونه.

قسمت هایی زیبا از کتاب:

«من نمی خواستم باعث افسردگی شما شوم. خودم می دانم که امروز فهماندن روزگار سابق غیر ممکن است.»

«سیاح ابروها را درهم کشیده به دارخیش نگاه می کرد.آنچه درباره روش دادگستری به او گفته شده بود وی را راضی نمی کرد.و او ناگزیربود پیوسته به خاطر آورد که آنجا سرزمین محکومین است ،جایی که اقدامات استثنائی در آن ضروریست و روح نظامی باید بر کوچکترین چیزی حاکم باشد.»