خودم را تا حد بی عاطفگی محض از همه کنار کشیده ام. همه را با خود دشمن کرده ام. با هیچ کس حرف نمی زنم. مردی با چشمان سیاه و بی ترحم که انبوهی کت کهنه بر دوش دارد.