شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

غزل شماره ۳۳۹ حافظ

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم

دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم


سزای تکیه گهت منظری نمی‌بینم

منم ز عالم و این گوشه معین چشم


بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو

ز گنج خانه دل می‌کشم به روزن چشم


سحر سرشک روانم سر خرابی داشت

گرم نه خون جگر می‌گرفت دامن چشم


نخست روز که دیدم رخ تو دل می‌گفت

اگر رسد خللی خون من به گردن چشم


به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش

به راه باد نهادم چراغ روشن چشم


به مردمی که دل دردمند حافظ را

مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم

قصه من

مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد

حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد


رگ و ریشه هام سیاه شد تو تنم جوونه خشکید

اما این دل صبورم به غم زمونه خندید


آسمون مست جنونی، آسمون تشنه خونی

آسمون مست گناهی، آسمون چه روسیاهی


اگه زندگی عذابه، یه حباب روی آبه

من به گریه‌ها می‌خندم میگم این همش یه خوابه


آسمون تو مرگ عشق و توی یاخته هام نوشتی

این یه غمنامه تلخه که تو سر تا پام نوشتی


من به لحظه شکستم اگه نزدیک اگه دورم

از ترحم تو بیزار که خودم سنگ صبورم


آسمون تیشه ت شکسته من دیگه رو پام می مونم

منو از تنم بگیری تو ترانه هام می مونم

...

به یاد اونایی که رگ و ریشه هاشون خشکید... یاد و خاطرشون موند

The Searchers

The Searchers 1956

ایتن: «خوبیه مرد به اینه که نخواد مدام قسم بخوره.»

غزل شماره ۱۶۷ حافظ

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را رفیق و مونس شد


نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد


به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد


به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد


خیال آب خضر بست و جام اسکندر

به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد


طربسرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد


لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد


کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود

که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد


چو زر عزیز وجود است نظم من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد


ز راه میکده یاران عنان بگردانید

چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد

از یه سنی

از یه سنی به بعد، تنها چیزی که کنار آدم‌ها نگهت میداره اعتماد و آرامش است. چون دیگر گوش‌هایت از حرف‌های قشنگ پر است.

منبع: ؟

خوشی‌های ساده

من شیفته خوشی های ساده‌ام، آن‌ها آخرین پناه جان‌های محزون‌اند.

روزی می رسد

روزی می رسد که نسبت به همه چیز بی تفاوت می شوی.نه از بدگویی های دیگران می رنجی و نه دلخوش به حرف های عاشقانه ی اطرافت. به آن روز می گویند: " پیری ". آن روز، ممکن است برای برخی پس از سی سال از اولین روزی که پا به این دنیا گذاشته اند؛ فرا برسد و برای برخی پس از هشتاد سال هم هرگز اتفاق نیفتد. این دیگر به چگونه تاکردن زندگی با انسان ها دارد.

Shame

فکر میکنی چی میشه وقتی کسی که خواب مارو دیده از خواب بپره و از اون چه دیده شرمگین باشه ؟

پشیمانی

اگر ازدواج کنی پشیمان می‌شوی؛

اگر ازدواج نکنی پشیمان می‌شوی؛

اگر فرزند بیاوری پشیمان می‌شوی؛

اگر بی‌زاد و ولد بمانی پشیمان می‌شوی؛

که سرنوشت پنهان زندگی پشیمانی است.

پدر

پدر باشد؛ اصلا هیچی ندار باشد

چارلز بوکافسکی

فلسفه اصلی‌م در زندگی اجتناب از آدم‌ها تا جای ممکن بود. هر چه کمتر آدم می‌دیدم حالم بهتر بود.

میلان کوندرا

هر کس که خلوت خود را از کف بدهد، همه چیزش را باخته است.

آلبر کامو

مردم از انگیزه های شما و صداقت شما و اهمیت رنج هایتان جز با مرگ شما متعاقد نمی‌شوند. تا وقتی زنده‌اید، وضع شما برایشان مشکوک است.

۱۴۰۳

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.