مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد
رگ و ریشه هام سیاه شد تو تنم جوونه خشکید
اما این دل صبورم به غم زمونه خندید
آسمون مست جنونی، آسمون تشنه خونی
آسمون مست گناهی، آسمون چه روسیاهی
اگه زندگی عذابه، یه حباب روی آبه
من به گریهها میخندم میگم این همش یه خوابه
آسمون تو مرگ عشق و توی یاخته هام نوشتی
این یه غمنامه تلخه که تو سر تا پام نوشتی
من به لحظه شکستم اگه نزدیک اگه دورم
از ترحم تو بیزار که خودم سنگ صبورم
آسمون تیشه ت شکسته من دیگه رو پام می مونم
منو از تنم بگیری تو ترانه هام می مونم
...
به یاد اونایی که رگ و ریشه هاشون خشکید... یاد و خاطرشون موند
پدر باشد؛ اصلا هیچی ندار باشد
آخرین خبر/ به سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگهای هوا پر قاصدهایی است
که خبر میآرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک...
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.
خداروشکر ما دیگر فقیر نیستیم، دیروز پزشک روستا گفت، چشمان پدرم پر از آب مروارید است!