شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

غزل شماره ۳۸ حافظ

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست


هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم

دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست


می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت

هیهات از این گوشه که معمور نماندست


وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت

از دولت هجر تو کنون دور نماندست


نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید

دور از رخت این خسته رنجور نماندست


صبر است مرا چاره هجران تو لیکن

چون صبر توان کرد که مقدور نماندست


در هجر تو گر چشم مرا آب روان است

گو خون جگر ریز که معذور نماندست


حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده

ماتم زده را داعیه سور نماندست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد