شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

غزل شماره ۳۲۲ حافظ

خجل است سرو بستان بر قامت بلندش

همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش


چو درخت قامتش دید صبا به هم برآمد

ز چمن نرست سروی که ز بیخ برنکندش


اگر آفتاب با او زند از گزاف لافی

مه نو چه زهره دارد که بود سم سمندش


نه چنان ز دست رفته‌ست وجود ناتوانم

که معالجت توان کرد به پند یا به بندش


گرم آن قرار بودی که ز دوست برکنم دل

نشنیدمی ز دشمن سخنان ناپسندش


تو که پادشاه حسنی نظری به بندگان کن

حذر از دعای درویش و کف نیازمندش


شکرین حدیث سعدی بر او چه قدر دارد

که چنو هزار طوطی مگس است پیش قندش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد