شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

غزل شماره ۴۹۴ حافظ

ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
هر جا که روی زود پشیمان به درآیی


هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآیی


شاید که به آبی فلکت دست نگیرد
گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی


جان می‌دهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی


چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی


در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی


بر رهگذرت بسته‌ام از دیده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی


حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو
بازآید و از کلبه احزان به درآیی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد