این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟
هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت
باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست
هر کجا سرو قدی هست دو بالاست بهشت
دل رم کرده ندارد گله از تنهایی
که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت
از درون سیه توست جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
دارد از خلد ترا بی بصریها محجوب
ورنه در چشم و دل پاک مهیاست بهشت
هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل
در دل سوختگان انجمن آراست بهشت
عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت
صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش
که درین آینه بی پرده هویداست بهشت
نمیدانم چرا مردم از هنر انتظار دارند که معنی خاصی بدهد. در حالی که این واقعیت را پذیرفتهاند که زندگی معنای خاصی ندارد.
آتش بدو دست خویش بر خرمن خویش
چون خود زدهام چه نالم از دشمن خویش
کس دشمن من نیست منم دشمن خویش
ای وای من و دست من و دامن خویش
امتیاز من از ده: ۶
انتظارات از نولان بیش از اینها فراتر رفته
ولی تنت هم الان و در آینده جای بحث های زیادی داره
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن
رسید باد صبا غنچه در هواداری
ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن
طریق صدق بیاموز از آب صافی دل
به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن
ز دستبرد صبا گرد گل کلاله نگر
شکنج گیسوی سنبل ببین به روی سمن
عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد
بعینه دل و دین میبرد به وجه حسن
صفیر بلبل شوریده و نفیر هزار
برای وصل گل آمد برون ز بیت حزن
حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو
به قول حافظ و فتوی پیر صاحب فن
وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ ۚ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَیٰ أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ.
و گفتند: «چرا معجزه ای از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است؟» بگو: «بی تردید، خدا قادر است که پدیده ای شگرف فرو فرستد، لیکن بیشتر آنان نمی دانند.»
۱۳۲۵-۱۳۹۹
من بی تو و تو تنها
تو گمشده ی صحرا
من تشنه ی گشتن ها
من خسته ی رفتن ها
تو قفل همه در ها
من ریشه این خاکم
تو لحظه چیدن ها
بوئیدن و بگذشتن
از باغ اقاقی ها
از اشک گل لاله
ییوستن دریا ها
من لحظه دیدارم
تو وقت گذشتن ها
تو زخمه ی هر سازی
من ناله رفتن ها
در ساکت چشمانت
فریاد شکستن ها
من زائر درگاهم
تو اوج رسیدن ها
1960_2020
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کار آورد
همان میوه ی تلخ بار آورد
کتاب جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ با عنوان اصلی «jonathan Livingston seagull» اولین بار سال ۱۹۷۰ منتشر شد. داستان کتاب داستان یک مرغ دریایی است که برای آموختن دربارهی زندگی و رسیدن به کمال پرواز میکند. راسل مونسون این کتاب را تصویرسازی کرده است. داستان جاناتان مرغ دریایی اولین بار در پایان دههی ۶۰ قرن بیستم بهصورت داستان کوتاه در مجلهی فلایینگ منتشر شد و سپس بهصورت کتاب درآمد. در نخستین سال انتشار بیش از یکمیلیون نسخه از جاناتان مرغ دریایی در سراسر آمریکا فروخته شد. کتاب جاناتان مرغ دریایی در سه بخش نوشتهشده بود اما سال ۲۰۱۴ نسخهی جدیدی از آن به بازار که آمد که ۱۷ صفحه تحت عنوان بخش چهارم به آن افزودهشده بود. کتاب جاناتان مرغ دریایی طرفداران بسیاری در سراسر جهان دارد و تاکنون به چندین و چند زبان مختلف برگردانده شده است.
جاناتان مرغ دریاییای است که حوصلهاش از جمعکردن غذا سر رفته است. او تحمل روتین زندگی مرغهای دریایی را ندارد و هر روز ماجرای تازهای ایجاد میکند و تلاش میکند چیزهای بیشتری از پرواز بیاموزد. نافرمانیهای جاناتان باعث اخراج او از گله میشود. جاناتان پس از اخراج از گروه شروع به ماجراجویی کرده و تلاش میکند چیزهای بیشتری دربارهی خودش و تواناییهایش بیاموزد. همین اتفاقات چالشهای عجیبی را پیش روی جاناتان قرار میدهد.
این رمان کوتاه، کتاب دوست داشتنی و روراستیاست و در این روزهای کرونایی و مصیبت های اقتصادی حقیقتش انرژی خوبی میده و باتوجه به حجم کم و نوع کاغذ و نقاشیهای زیبا و اهدافی ک نویسنده در متن جای داده بود انتخاب مناسبی برای کتاب دردست گرفتن بود. هدف و مقصود کلی این نوشته انگیزشیست که قهرمان در این دنیا افرادی هستن که کلیشه رو میشکنن و راههای نرفته رو یکی پس از دیگری طی میکنن و جامعه سنتی که از تغییر و جاودانگی و لذت های اصلی پرهیز دارن رو پس میزنه. تلاش تا بینهایت و تکامل، عشق و آزادی ...
-هزاران زندگی، ده هزار و پس از آن هم شاید یکصد زندگی دیگر تا سرانجام دریابیم چیزی به نام کمال وجود دارد و بعد یکصد زندگی دیگر تا درک کنیم که مقصود زندگی رسیدن به آن کمال و نمایاندن آن است. این قانون همچنان جاری است. بهره ما از جهان بعدی بسته به چیزهایی است که در این جهان میآموزیم. اگر چیزی نیاموزیم زندگانیمان فرقی نخواهد کرد؛ همان محدودیت ها و موانعی که باید از آنها گذشت.
-اما جاناتان تو آنقدر آموختهای که برای رسیدن به این دنیا، نیازی به گذشتن از هزاران دنیای دیگر نداشتی.
-مرغ پیر پاسخ به سوال جاناتان که پرسید آیا بهشتی وجود دارد؟ چنین جایی وجود ندارد. بهشت زمان و مکان ندارد. بهشت، کمال است.
-سرعت مطلق همان کمال است.
-تنها قانون واقعی این است که به آزادی منتهی شود. قانون دیگری وجود ندارد.
«بارتلبی در واشینگتون کارمند جزئی در «دایرهی مرسولات باطله» بوده که غفلتا متعاقب یک تغییر و تحول اداری از کار برکنار شده است.
وقتی به این شایعه فکر میکنم، نمیتوانم احساسی را که به من دست میدهد به خوبی بیان کنم. مرسولات باطله! آیا شبیه آدمهای مرده به نظر نمیرسد؟ مردی را مجسم کنید از بداقبالی و بالذاته مستعد یأس و کسالت. برای این خلقیات آیا مشغلهای تشدید کنندهتر از کار با نامههای باطله و دستهبندی آنها برای سوزاندن هست؟ گاهی کارمند رنگپریده در میان تای کاغذ حلقهی انگشتری مییابد. شاید انگشتی که مقصد آن بوده اکنون در گور پوسیده باشد. اسکناسی که به قصد اعانت در اسرع وقت ارسال شده، درحالیکه نیازمندش دیگر نه میخورد و نه گرسنه میشود. رحمت خدا بر آنان که مأیوس مردند. استدعای امید براب آنان که ناامید مردند. اخبار مسرتبخش برای آنان که از رنجهای تسکین نیافته نفسبریده مردند. در مأموریتهای زندگی، این نامهها به سوی مرگ میشتابند. آه، بارتلبی! آه، انسان!»
هرطور فکر کردم بعد خوندن این کتاب مطلب خاصی ب ذهنم نرسید؛ هرچند داستان درگیرکننده و پرمفهومی هستش که نتونستم هدف و مقصود نهایی هرمان ملویل از این اثرش رو بهش برسم و ابهامات زیادی تو ذهنم موند. ولی چیزی ک عیان بود جنبههای منفی زندگی و مواجهه سخت آدمیزاد با دنیاست و بارتلبی بجز دیوار چیز دیگری در دنیایش نمیبیند. و ترجیح میدهد دیگر کاری با جهان پیرامونش نداشته باشد.