شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

مجالس سبعه

هر حیواﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺩﯾﺪﯼ ﻭ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﯽ ﺳﮓ ﻭ ﮔﺮﮒ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺁﻫﻮ، ﺑﺒﯿﻦ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺮﻏﺰﺍﺭ ﻭ ﺳﺒﺰﯾﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻻ‌ﺷﻪ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ؟!

ﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﭼﻮﻥ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ، ﺑﺒﯿﻦ ﺑﻪ ﮐﺪﺍﻡ ﺳﻮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ؟!

املای صحیح

خب معمولا تو نوشتن یا تایپ کردن بعضی از کلمات واسمون پیش میاد که صحیحش چی میشه. چنتاشونو اینجا تو این پست میارم و در آینده هم کلمه یا حرفی ببینم بازم اضافه میکنم. 

اگه شما خواننده عزیز هم موردی بود، در قسمت نظرات همین پست بگین تا اضافه کنم.


واگذاری درسته، نه واگزاری

مزخرف درسته، نه مضخرف/مذخرف
توجیه درسته، نه توجیح/طوجیه/طوجیح
اتلاف درسته، نه اطلاف
اطلاق درسته، نه اتلاق
تلقی درسته، نه طلقی
لوث(lows) درسته، نه لوص/لوس
منتظر درسته، نه منتضر/منطضر/منطظر
حاوی درسته، نه هاوی
هیز درسته، نه حیز/حیظ/هیظ/هیذ/حیذ/حیض
معضل درسته، نه معظل/معزل/معذل
استیضاح درسته، نه اصتیظاح/استیظاح/استیزاح(استیزاح = مسخره کردن)
موثق درسته، نه موسق/موصق
تطبیق درسته، نه تتبیق/طتبیق
زل زدن درسته، نه ذل/ظل/ضل زدن
افتضاح|فضاحت درسته، نه افتزاح/افتظاح|فزاحت/فظاحت
نظافت درسته، نه نضافت/نزافت
قباحت درسته، نه قباهت
تلقین درسته، نه طلقین
حلاجی درسته، نه هلاجی
مستفیض درسته، نه مصتفیض/مستفیظ/مصطفیض/مثتفیظ/مثطفیظ/مثتفیض/مثتفیض
اتاق درسته، نه اطاق
طاق درسته، نه تاق
لواط درسته، نه لوات
لات درسته، نه لاط
حرص درسته، نه حرس/هرص/هرس
مضحک درسته، نه مظحک/مزحک
منظور درسته، نه منضور
اصراف: مصرف کردن
اسراف: حیف و میل کردن
حال: انرژی، حال و احوال
هال: سالن بزرگ (hall)

-تفاوت "گذار" و "گزار" :  اگه کلمه مورد نظر به معنای به جا آوردن چیزی باشه از پسوند "گزار" استفاده میکنیم... مثال : نمازگزار....نماز به جا آوردن سپاسگزار.....سپاس به جا آوردن خدمتگزار ولی اگه دقیقا به معنای فیزیکی گذاشتن یا معنای قرار دادن و وضع کردن اشاره داشته باشیم از پسوند "گذار" استفاده میکنیم مثال: تاثیر گذار بنیانگذار واگذار قانونگذار بدعت گذار دقت کنید که این دو پسوند کلا میتونه معنای کلمه رو عوض کنه مثال امانت گذار یعنی آنکه چیزی را به عنوان امانت به کسی بسپرد. امانت گزار یعنی کسی که امانت را ادا می کند. یا کار گذار.... کسی است که کارها را راه می اندازد و دشواری ها را از پیش پا برمیدارد ...به اصطلاح کار را هموار میکند. کارگزار...... کسی است که کاری را اجرا می کند و به انجام میرساند.

-در لغتنامه دهخدا، خاستن به معنای برپا شدن و بلند شدن و خواستن به معنای خواهش کردن، آرزو داشتن، طلبیدن، اراده کردن و قصد داشتن است و یکی از ساده‌ترین راه‌های تمییز این دو کلمه از یکدیگر و صحیح‌نویسی آن، توجه به معنای آن است.

اتاق درست است یا اطاق؟ تهران یا طهران؟ اتو یا اطو؟ تپش یا طپش؟ شاید بتوان حرف ط را جنجالی‌ترین حرف در املای فارسی دانست. این حرف ویژه زبان عربی است و عباس اقبال آشتیانی در مقاله از طهران تا تهران می‌گوید: کلماتی که با این حرف نوشته می‌شوند عربی هستند و اگر ریشه عربی ندارند؛ در فارسی به غلط با ط نوشته می‌شوند.

Another Round

امتیاز من از ده:   7.5

اگه ریسک کنی، نهایتا جای پای خودتو از دست میدی. ولی اگه ریسک نکنی خودتو.

فیلم‌هایی که اخیرا تماشا کردم

رقصنده در تاریکی  (نمره من از ده:  8)

سلما: فیلم موزیکال خوبیش اینه که هیچ اتفاق ناگواری توش نمی‌بینی…

.

.

زنان کوچک  (نمره من از ده:  7)

جوزفین: ولی می‌خوام خودم راه خودم رو تو دنیا بسازم.
عمه مارچ: هیچ‌کس را خودش رو نمی‌سازه، حداقل نه یه زن، تو باید شوهر خوب پیدا کنی.
جوزفین: ولی شما هم ازدواج نکردین عمه مارچ.
عمه‌مارچ: واسه اینکه من پولدارم و اینطوری اطمینان پیدا می‌کنم که جای همه پولام امنه!
.
.
روزگار آدلین  (نمره من از ده:  5)!
-عاشقشی؟
 ‏+آره
 ‏-از کجا می‌دونی؟
 ‏+چون هیچی بدون اون جور در نمیاد!

هنر جنگ

اولین و قدیمی‌ترین رساله جنگی جهان که چیزی حدود پانصد سال قبل از مسیح توسط فرمانده نظامی چینی، سان تزو نوشته شده. در واقع کتاب اولین هاست  و سرمنشا فنون و استراتژی‌های جنگیِ مابعد خودش رو تشکیل میده و در زمان حال با وجود گذشت قرن‌ها هنوزم تو مدیریت  و سازمان های نظامی به عنوان مرجع و یک منبع ازش الگو گرفتن و استراتژی‌های سان تزو از اصول نبرد‌های امروزی برشمرده میشه. 

کتاب حال حاضر شامل سیزده فصل میشه.  تدابیر و طرح ها، هزینه های جنگ، حمله با استفاده از حیله های جنگی، وضعیت های تاکتیکی، به کارگیری نیروها، نقاط ضعف و قوت، قدرت مانور ارتش، تغییر تاکتیک ها، تحرکات نظامی ، طبقه بندی منطقه نبرد، انواع نه گانه منطقه نبرد ، حمله با آتش، استفاده از جاسوسان.

به طورکلی میشه گفت از نظر سان تزو طرفی برنده نبرد میشه که هم خودش و طرف مقابل رو بشناسه و هم تبحر اطلاعاتیِ عوامل پنجگانه که شامل قوانین و اصول اخلاقی، آسمان، زمین، فرمانده، روش ها و انضباط رو لازمه یک فرمانده قوی میدونه. میشه گفت این کتاب برای کسانی که در هرزمینه ای با رقبای خودشون درگیرن میتونه مفید باشه.

تنها کسانی که آشنائی کامل به مصائب و بلایای جنگ دارند می توانند راه درست ادامه جنگ را تشخیص دهند. 

اگر شما خود و دشمنان را بشناسید، از نتایج حاصله از صدها جنگ نباید هراسی داشته باشید. اگر شما خود را بشناسید و لیکن دشمن را نشناسید، برای هر پیروزی که به دست می آورید از رنج یک شکست نیز بی بهره نخواهید بود. اما اگر نه خود را می شناسید و نه دشمن را، در تمام جنگ هاشکست خواهید خورد.

صلح واقعی هرگز با خریدن به دست نمی آید.

۱۴۰۰

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

احمد مطر

چیزهایی در سرزمین من

همیشه بسیارند

همیشه هستند!

احزاب

فقر

و لحظه‌های جدایی... 

فیلم‌هایی که اخیرا تماشا کردم


هزار توی جنگل

بی‌گناهی شری است قدرتمند که نمی‌توانید باور کنید.

.

می‌گویند مدت‌ها پیش خیلی قدیم، در قلمروی زیرزمینی، جایی که نه دروغ وجود داشت و نه درد، شاهزاده‌ای وجود داشت که رؤیای زندگی با انسان‌ها را در سر داشت.

هوای تازه

 اون روز صبح تو اداره وقتی نفسم گرفت و تا سه روز تنفس واسم دردناک شد، تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت سمت قلیون نرم .

تا همین اواخر معنی درد رو نمیدونستم و خب ی چیز عجیب و بیگانه بود ولی ظاهرا دردها به مرور نمایان میشن...


بعدهای بعد نوشت: نشد که رو حرفم بمونم :(

غزل شماره ۳۷ حافظ

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست

بیار باده که بنیاد عمر بر بادست


غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست


چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب

سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست


که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین

نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست


تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر

ندانمت که در این دامگه چه افتادست


نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر

که این حدیث ز پیر طریقتم یادست


غم جهان مخور و پند من مبر از یاد

که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست


رضا به داده بده وز جبین گره بگشای

که بر من و تو در اختیار نگشادست


مجو درستی عهد از جهان سست نهاد

که این عجوز عروس هزاردامادست


نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل

بنال بلبل بی دل که جای فریادست


حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ

قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

صادق هدایت به روایت برادرزاده‌اش

صادق اسم خوبی بود که برای هدایت انتخاب شده بود، بی‌اختیار انسان را به یاد کلمه ساده می‌اندازد. او همین‌گونه «صادق» بود و ساده. میل دارم از ظاهر او شروع کنم؛ مرد خوش‌قیافه‌ای بود، مو‌های شبقی‌رنگ صاف داشت که همیشه به طرف بالا شانه می‌کرد. چشم‌های درخشان و کنجکاوی داشت. لبخند او مرا همیشه به یاد لبخند «بودا» می‌اندازد. به خیلی از صحنه‌ها لبخند می‌زد و مشکل بود انسان بفهمد که این لبخند او نوعی لبخند، تمسخر، خوش‌حالی و یا تایید است و یا برای آن است که طرف رنجیده‌خاطر نشود.


آدم فروتنی بود به هیچ چیز تظاهر نمی‌کرد. خوب به خاطرم هست هر کتابی چاپ می‌کرد در اولین فرصتی که با پدرم (برادر بزرگ خودش) برخورد می‌کرد یک نسخه از آن کتاب را به پدرم می‌داد، نحوه کار طوری بود که آدم خیال می‌کرد از این‌که کتابی نوشته و چاپ کرده و به برادش داده خجالت می‌کشد.


هیچ‌وقت روی کتاب‌هایش برای کسی چیزی نمی‌نوشت و کمتر به این مسئله تن می‌داد که راجع به آن‌چه که نوشته کسی با او بحث کند. خوب لباس می‌پوشید، با وصف این‌که هیچ‌وقت درآمد کافی نداشت و همیشه به اصطلاح پسر خانه بود و در خانه پدرش مرحوم «هدایت‌قلی هدایت» زندگی می‌کرد.


خوب لباس می‌پوشید و در کار‌ها و زندگی داخلی خودش شخص بسیار منظمی بود. بر خلاف آن‌چه که عده‌ای اصرار دارند او را بی‌علاقه به فامیل و بستگانش معرفی کنند.


دو خاطره از صادق

خوب یادم هست بر اساس سنت قدیمی ایرانی در روز اول نوروز هر سال ما به دیدار پدربزرگ یعنی مرحوم «هدایت‌قلی هدایت» می‌رفتیم و همیشه «صادق» در اطاق پذیرایی حاضر بود که تمام خویشان را که مطمئنا آن روز در آن اطاق حاضر می‌شدند ملاقات کند.


«گوشت» نمی‌خورد، می‌گفت: «حاضر نیستم تنم گورستان حیوانات اهلی بشود.» و به همین مناسبت این رژیم او در خانه مورد احترام همه بود و همیشه غذای «صادق خان» غذای مخصوصی بود. به طور کلی از ظاهر آرام و بی سر و صدای او بسیار مشکل بود که راهی به باطن او برد. دو خاطره از او دارم که به اختصار نقل می‌کنم:


مدتی پدر من به منزل پدرش نقل‌مکان کرد و ما همه در یک خانه که صادق هدایت هم طبعا در آن خانه می‌زیست کنار هم بودیم. مقررات کلی خانه دلالت بر این می‌کرد که هرگز تحت هیچ شرایطی مزاحم صادق هدایت نشویم. تابستان بود همه توی حیاط می‌خوابیدند و توی پشه‌بند. از قضا رخت‌خواب من نزدیک رخت‌خواب صادق هدایت قرار گرفته بود. او اغلب شب‌ها دیر به خانه می‌آمد و یک شب که بی‌خوابی به سرم زده بود متوجه آمدن او شدم. خانم «زیورالملوک» مادرش که بی‌اندازه به او مهر می‌وزید چراغ حیاط را روشن می‌گذاشت تا وقتی صادق برای خوابیدن می‌آید در چاله و چوله‌ای نیفتد. آن شب او آمد و رفت که بخوابد، ولی چراغ روشن بود و گویا مزاحم خواب او می‌شد، برای آن‌که از شر چراغ راحت شود چوب پشه‌بند را برداشت و لامپ را شکست. به این ترتیب خانه در سیاهی غرق شد. من هنوز پی به علت این کار وی نبرده‌ام.


 


تولد سه قطره خون

خاطره دیگر که ارتباط مستقیم با علاقه خاص او به حیوانات دارد آن است که اکثر اوقات در خانه پدری او سگ یا گربه نگهداری می‌شد، او گاهی هوس می‌کرد با گربه بازی کند. یک روز بعدازظهر تابستان که گویا چنین می‌خواست، گربه نبود. همه خوابیده بودند و فقط من بیدار بودم. از من پرسید «گربه را ندیدی؟» گفتم: «نه.» هیچ نگفت... احساس کردم دنبال گربه می‌گردد. گفتم: «می‌خواهید آن را پیدا کنم؟» گفت: «اگر پیدایش کردی بیاور توی اطاق من» من رفتم هر طور بود گربه را یافتم و بردم توی اطاقش و به او دادم می‌دانستم حالا روی صندلی راحتی می‌نشیند، گربه را روی پاهایش می‌خواباند و با آن بازی می‌کند و شاید «سه قطره خون» مولود همین توجه خاص او به حیوانات بود.


او بی‌اندازه از ابتذال محیط رنج می‌برد و در تمام نوشته‌های خودش تا حدی که توانسته با ابتذال محیط مبارزه کرده و در این مورد به طور خاص از بشر فاسد رنج می‌برد. به طوری که در بسیاری از داستان‌هایش آدم‌های فاسد را ترسیم کرده و فساد این افراد را که در زیر پرده‌ای از تظاهر پنهان می‌شود، بسیار خوب مجسم کرده است. از قید و بند‌های بی‌جا نفرت داشت و مخصوصا از کهنه‌پرستی.


دوست واقعی انسان‌ها

چون خودش در زندگانی کوچک‌ترین توجهی به مقام، پول و ثروت نداشت کسانی را که برای دست یافتن به این‌گونه مادیات به هر پستی و نادرستی تن درمی‌دهند به شدت مورد انتقاد قرار داد.


علاوه بر این توجه خاصی به مردم طبقه پایین داشت و سعی می‌کرد با درد‌های آن‌ها آشنا شود و بسیاری از نوشته‌های او درباره افراد از طبقات پایین اجتماع است و در این مورد می‌شود او را دوست واقعی انسان‌ها نامید.


به ایران باستان بی‌اندازه عشق می‌ورزید، چون واقعا آرزوی او این بود که ایران را در اوج افتخار و ترقی و پیشرفت ببیند.


با هرگونه زورگویی و ظلم و ستم مخالف بود. به طور کلی از اجانب متنفر بود و آن اجانبی را که با هجوم خود به ایران به نحوی از انحا ایران را دیگرگون کرده بودند در آثار خود محکوم می‌کرد و همیشه چهره زشت و زننده‌ای را از این اجانب ترسیم کرده در نمایش‌نامه‌ها و داستان‌های او کاملا مشهود است.


بنیان‌گذار «نوول» و «فلکلور»

او یک نویسنده به معنای بسیط کلمه بود، چون معمولا در ایران هیچ‌کس نویسنده خاص نیست؛ یک یا دو کار دیگر هم دارند، نویسندگی هم می‌کنند، ولی صادق هدایت فقط نویسندگی می‌کرد و شاید به خاطر همین بود که نتوانست ادامه بدهد.

درباره نویسندگی او خیلی بحث شده، ولی به اختصار و غیر از ویژگی‌های دیگر کار او می‌شود گفت اولین کسی بود که «نوول» نویسی را به طور صحیح در ایران رواج داد.


موضوع دیگر این‌که کسی واقعا خبر نداشت که در زوایای روح او چه می‌گذرد و نظراتی که ابراز می‌شود بر اساس درک اشخاص است از آن‌چه که دیده‌اند و یا درباره او خوانده‌اند، اما آن‌چه که می‌شود به طور قاطع گفت آن است که مطالب جدی و دردهایش را آمیخته با شوخی و افسانه می‌نوشت.


او در عالم نویسندگی راهی را می‌رفت که شایسته رفتن است، اما در این راهی که می‌پیمود به بن‌بست برمی‌خورد.


از هزار و سیصد و سه تا هزار و سیصد و سی در حدود نود داستان کوتاه و بلند به زبان فارسی و سه داستان به زبان فرانسه نوشت.


بسیار زیاد مطالعه می‌کرد، شاید زندگی او در خواندن و نوشتن خلاصه می‌شد. همیشه در حاشیه کتاب‌هایی که مطالعه می‌کرد مطالبی می‌نوشت، در رد یا تایید مندرجات آن کتاب.


بینش و درکی که او داشت در ملاحظه و مشاهده زیبایی و زشتی، خوبی و بدی بی‌نظیر بود و همین امر او را جزو نویسندگان معدودی قرار داد که دنیا آن‌ها را قبول کرده است.


از کتاب‌های سعدی و حافظ که بگذریم، «بوف کور» او به تمام زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده و مورد توجه خوانندگان سرزمین‌های مختلف قرار گرفته است. علاوه بر نویسندگی او کار‌های دیگری نیز می‌کرد که نوشتن سفرنامه، نمایش‌نامه‌نویسی و جمع‌آوری «فلکلور» از آن جمله است. چند سفرنامه دارد که بسیار جذاب و جالب است. در زمینه جمع‌آوری فلکلور پایه‌گذار این کار بود و زحمت زیادی متحمل شد و آثاری درخشان ارائه داد.


بوف کور و آثار منتشرنشده او

تمایل خاصی به فلسفه هندی و ریاضت داشت به طوری که همیشه علاقه‌مند بود به این قاره سفر کند و بالاخره هم سفر کرد. حاصل این کار او پرارزش‌ترین اثر او «بوف کور» است که در این سفر آن را به پایان رسانید.


از وقتی که خودکشی کرده تا به حال آن‌قدر درباره او مطلب نوشته شده و کتاب چاپ شده و بگومگو درگرفته که شاید درباره هیچ نویسنده دیگری چنین نبوده است.


متاسفانه در بسیاری از این نوشته‌ها و یا مقالات اغراض شخصی، شهرت‌طلبی و سر و صدا راه انداختن بیش از نشان دادن حقیقت به چشم می‌خورد و یا تخطئه کردن صادق هدایت و آثارش، ولی کسانی هم بوده‌اند که در نهایت بی‌نظری درباره او تحقیق کرده‌اند.


از آثار منتشرنشده او «توپ مروارید» و «البعثت‌الاسلامیه» است که چاپ نشده و شاید هم تا مدت زمانی قابل چاپ نباشد، چون در این آثار مطالبی وجود دارد که به بعضی از طبقات ممکن است بر بخورد.

تیم فوتبال منتخب من

نام بردن از یه تیم منتخب ادوار مختلف کار سختیه و بزور تونستم این یازده نفرو جایگزین کنم :)شاید ترکیب، سیستم و پست‌ها مقداری عجیب باشه ولی این نفرات بازیکنان محبوبم در فوتبال هس و اگه تیمی داشتم مطمئنا این نفرات رو به زمین می‌فرستادم :) حتی اسم بردن از نفرات ذخیره هم کار سختیه.


تیم دوم:

بوفون، پویول، روبرتو کارلوس، فلیپ لام، پاتریک ویرا، پیرلو، کاکا، دنیس برکمپ، الکساندر دلپیرو، روبرتو باجو، روماریو


تیم سوم:

پیتر اشمایکل، فرانکو بارزی، زانتی، اشلی کول، فرناندو ردوندو، استیون جرارد، دیوید بکهام، اینیستا، استویچکوف، یورگن کلینزمن، باتیستوتا

تارهای سفید

یک سال دیگه‌م گذشت ...امروز تجارب مختلفی دارم راهای رفته و نرفته‌ای...امروز موهای بیشتری ازم سفیده و موهای بیشتری ازم ریخته...باور نمیکنم وارد این سن شدم...من الان فوقش بایس تو بیست و چار سالگی بسر میبردم ولی زمان های زیادی از دست رفته. واقعیت اینه در یک چشم بهم زدن گذشت و مابقی‌شم به همین روال با سرعت میگذره و تو ی زمانی مات و مبهوت بهش فکر میکنی و در خیال باطل گشتن در کوچه پس کوچه‌های گذشته سیر میکنی.

پ.ن: همیشه منتظر ی تحول و اتفاق اساسی در زندگیمون باشیم.