شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

قول | فاتحه‌ای بر رمان پلیسی

نویسنده: فریدریش دورنمات

مترجم: س.محمود حسینی زاد

چاپ پنجم: 1395

نشر ماهی ، 192 ص جیبی ، 8000 تومان

قول فریدریش دورنمات

کارآگاه ماتئی با این‌که بیش از پنجاه سال ندارد، در آستانه‌ی بازنشستگی است. ماتئی کارآگاهی متکی به فکر و بسیار توانمند است و همکارانش آنچنان از توانایی وی در اعجابند که اسمش را گذاشته‌اند «ماتِ اتومات». در آخرین روزِ ماتئی در دفتر کارش، گزارش می‌رسد که جسد مثله‌شده‌ی دختر کوچکی در جنگل نزدیک دهکده‌ای دورافتاده پیرامون زوریخ پید شده است. ماتئی به مادر دخترک مقتول قول می‌دهد که قاتل فرزندش را تسلیم عدالت خواهد کرد. این قول زندگی ماتئی را زیر و رو می‌کند.
گاه زنی زندگی را زیر و رو می‌کند و گاه مردی، گاه مرگی و مرضی، و گاه تصادفی. زندگی ماتئی را یک قول زیر و رو کرد. قول پاسخ ماتئی، بازرس سرشناس و در اوج موفقیتِ پلیس سوئیس اس، به درماندگی مادری که دخترک 9 ساله‌اش قربانی هوسرانی قاتلی زنجیره‌ای شده است. متن پشت جلد کتاب
شاهکار و آخرین رمان پلیسی دورنمات... آخرین از سه‌گانه دورنمات (+)، با بازرس ماتئی نسخه ای دیگر از بازرس برلاخ، ولی  اینبار هم کارآگاهی از همان نسل و همان ویژگی ها(تنها و تکرو، دنیادیده و وفا به عهد و ...) ک قولش زندگی‌اش را متحول میکنه... 
این کتاب با مقدمه از خود نویسنده بعنوان راوی شروع میشه و گفتگویش با رئیس پلیس بازنشسته و انتقادهایی ک به داستانهای پلیسی نویسنده داره شروعی هست بر تمایز و بدور از کلیشه بودن  و حتی انقلابی در داستانهای پلیسی...همچنین قسمتهای پایانی و بازهم حملات کوبنده رئیس پلیس علیه نویسده و پایان های تکراری و خسته کننده که از واقعیت‌ها پیروی نمی‌کنند...
این کتاب و پایانش تاثیر بیشتری نسبت به دو کتاب قبلی بر من بجا گذاشت و بمانندقاضی و جلادش حس تعلیق رو بشدت در خواننده ایجاد می‌کرد. شخصیت و کاریزمای ماتئی بمانند برلاخ دوست داشتنی و تکرار نشدنی خواهد بود و معرفی ماتئی بعنوان فردی که به قولش متعهد هس، با داستانی فراتر از یک رمان پلیسی بلکه در زوایای بشردوستانه و مبارزه تمام عیار با شر سر و کار داریم... نگاه ماتئی به کودکان در فرودگاه از بهترین های این رمان بود...
در سینما فیلمی با همین عنوان به کارگردانی شان پن و بازی جک نیکلسون محصول 2001 ساخته شده.
+
«من نمی‌خواستم با دنیا روبرو بشوم، می‌خواستم مثل یک آدم کارکشته به دنیا غلبه کنم، اما غصه اش را نخورم، می‌خواستم برتری‌ام را دربرابرش حفظ کنم، به خودم مسلط باشم، مثل یک تکنسین، به آن تسلط داشته باشم.»
«امیدوارم هرگز قولی ندهید که مجبور باشید انجامش بدهید.»