شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

ساحل دووِر

امشب دریا آرام است.

مدّ دریا در اوج، مهتاب به زیبایی

بر تنگه ها لمیده است؛ در سواحل فرانسه، نوری

کورسوزنان ناپدید می شود؛ پرتگاه های ساحل انگلیس برپا ایستاده اند،

نورانی گسترده، بر پهنه خلیج ساکن

به کنار پنجره بیا، هوای شامگاهی بس دلپذیر است!

تنها در راستای خط دراز کف آلودی

آن جا که دریا به شن های سفید شده از مهتاب می رسد،

گوش فرادار! صدای خروشان سنگ ریزه ها را می شنوی

که امواج با خود پس می کشند

و به هنگام بازگشت، دوباره به ساحل بلند می پاشند،

سفرشان را می آغازند و باز می ایستند و باز از نو می آغازند،

با آوایی موزون و آرام و با خود می آورند

نشانه جاودانی اندوه را.

___

 

سوفکل سال ها بیش از این

همین آهنگ را از دریای اژه شنید، آهنگی که

جزر و مدّ آشفته تیره روزی های انسانی را

به یاد او آورد؛ ما نیز

که در کناره این دریای شمالی دوردست به نظاره ایستاده ایم

با این آهنگ در اندیشه فرو می رویم.

___

 

دریای ایمان نیز

روزگاری در اوج مدّ بود و گراداگرد خاک ساحل را

چونان چین های کمربند بسته درخشانی فراگرفته بود

اما اکنون من فقط می شنوم

غرّش غم انگیز و ممتد و واپس رونده آن را

که با وزش نسیم شبانگاهی، از کناره ساحل گسترده و تیره

و سنگ ریزه های عریان جهان

به دریا باز می گردد.

___

 

آه ای عشق، بیا صادقانه حرف دل بگوییم

با یکدیگر! زیرا این جهان، که گویی

هم چون سرزمین رویایی

این چنین گونه گون، این چنین زیبا، این چنین تازه

پیش روی ما گسترده است،

به راستی نه نشاطی دارد، نه عشق، نه روشنی

نه یقین، نه آرامش، نه تسکین برای آلام،

و ما این جا گویی در دشتی تیره ره می پوییم

و با ناقوس جنگ و گریز سپاهیان بی خبر

که کورکورانه می جنگند به هر سو کشیده می شویم.

مترجم: ؟