شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

ناطوردشت

نویسنده: جی.دی.سلینجر

مترجم: احمد کریمی

چاپ دوازدهم: 1389

تعداد صفحات: 326

انتشارات ققنوس 5200 تومان

ناطوردشت سالینجرهولدن کالفیلد نوجوانی هفده ساله‌است که در لحظهٔ آغاز رمان، در یک مرکز درمانی بستری است و ظاهراً قصد دارد آن‌چه که پیش از رسیدن به این‌جا از سر گذرانده برای کسی تعریف کند و همین‌کار را هم می‌کند و رمان نیز بر همین پایه شکل می‌گیرد. در زمان اتفاق‌افتادن ماجراهای داستان، هولدن یک پسربچهٔ شانزده‌ساله‌است که در مدرسهٔ شبانه‌روزی «پنسی» تحصیل می‌کند و حالا در آستانهٔ کریسمس به علت ضعف تحصیلی (او چهار درس از پنج درس‌اش را مردود شده و تنها در درس انگلیسی نمرهٔ قبولی آورده‌است) از دبیرستان اخراج شده و باید به خانه‌شان در نیویورک برگردد.
تمام ماجراهای داستان طی همین سه روزی (شنبه، یک شنبه و دوشنبه) که هولدن از مدرسه برای رفتن به خانه خارج می‌شود اتفاق می‌افتد. او می‌خواهد تا چهارشنبه که نامهٔ مدیر راجع به اخراج او به دست پدر و مادرش می‌رسد و آب‌ها کمی از آسیاب می‌افتد به خانه بازنگردد به همین‌خاطر از زمانی که از مدرسه خارج می‌شود دو روز را سرگردان و بدون مکان مشخصی سپری می‌کند و این دو روز سفر و گشت‌وگذار، نمادی است از سفر هولدن از کودکی به دنیای جوانی و از دست دادن معصومیت‌اش در جامعهٔ پر هرج و مرج آمریکا. از ویکی پدیای فارسی

این بار سری به دنیای جذاب و مخوف سلینجر زدم. کتاب فوق العاده مهم و زیبایی برای من بود. شخصیت هولدن کالفیلد خیلی برایم دوست داشتنی و معصومانه بود با همان صحبت های دلنشین و غم زده و همراه با شوخ طبعی هایش. درون داستان اشاره محکم به فضای درون جامعه آمریکایی و جوانانش را دارد و در نقد آن است. نقطه اوج رمان دیدارهای هولدن با خواهر کوچک شیرینش فیبی است و اینکه به او می گوید چه چیزی را دوست دارد...

کتاب حاضر سه بار، ابتدا در دهه چهل شمسی (۱۳۴۵ توسط انتشارات مینا) توسط احمد کریمی، بار دیگر در دهه هفتاد به قلم محمد نجفی و در آخر نجف دریابندری به فارسی ترجمه شده‌است و ترجمه ها اختلاف فاحشی با یکدیگر دارند. عنوان کتاب در ترجمه احمد کریمی ناطوردشت آمده و اما در ترجمه محمد نجفی ناتوردشت!

گویا وجه تسمیه ناطور دشت به معنی نگهبان باغ یا دشت است، چراکه در قسمتی از رمان هم هولدن به این امر و اینکه در وصال چیست به آن اشاره می کند.

+

«اگر آدم کار خیلی خوبی انجام بدهد، بعد از مدتی _اگر مواظب کار خودش نباشد_کارش می شود به تظاهر و خودنمایی»

«پول لعنتی. این پول لیعنتی همیشه آخر سر باعث غم و غصه آدم می شود.»

«ظاهرا من چیزی نداشته ام که اگر گمش میکردم زیاد بهش اهمیت بدهم. شاید علت اینکه من تا اندازه ای بزدل هستم همین باشد. ولی این دلیل نمیشود .واقعا دلیل موجهی نیست . ادم بایست اصلا بزدل نباشد.اگر لازم باشد که آدم مشتی به چانه کسی بکوبد،و دلش هم بخواهد که این کار را بکند،دیگر معطلی جایز نیست.»

«اگر دختر موقعی که سر قرارش می آید خوشگل و دلربا باشد، چه کسی به دیر آمدنش اهمیتی میدهد. به خدا هیچ کس.»

«من دیوانه هستم. به خدا قسم دیوانه هستم.»

«آنچه واقعا دلم میخواست این بود که خودکشی کنم.دلم میخواست از پنجره خودم را پرت کنم پایین.اگر یقین داشتم که به محض زمین خوردن کسی پیدا میشود که پارچه ای روی جسد من بکشد احتمال داشت این کار را بکنم.دلم نمیخواست یک مشت آدم فضول و احمق بیایند و به بدن متلاشی شده و خون آلود من نگاه کنند.»
«من از هنرپیشه ها بدم می آید .رفتارشان ابدا به آدمیزاد نمی ماند.اما خودشان خیال میکنند که مثل آدمیزاد رفتار میکنند.رفتار بعضی از بهترینشان مثل آدمیزادست،ان هم تا حدود خیلی کمی ولی آنقدرها تماشایی و جالب نیست که به دیدنش بیارزد. و اگر هنرپیشه ای واقعا خوب باشدمیشود گفت که خودش میداند هنریشه خوبی ست و همین کار را خراب میکند.»