شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

چند شعر از ریچارد براتیگان

عاشقانه

 

چقدر خوب است

که صبح بیدار شوی

به تنهایی

و مجبور نباشی به کسی بگویی

دوست اش داری

وقتی دوست اش نداری

دیگر

 



کلاه کافکا

 

با بارانی که می بارد

جراحانه روی سقف

یک بشقاب بستنی خوردم

که شباهت داشت به کلاه کافکا

 

یه بشقاب بستنی بود

با مزه ی یک تخت جراحی

با بیماری که خیره شده به سقف



  

عشاق


اتاق خواب‌اش را عوض کردم.

سقف را چهار فوت بالا بردم.

همه چیزش را برداشتم

(به هم ریخته‌گیِ زندگی‌اش را!)

دیوارها را سفید کردم.

آرامشی رویایی

در اتاق جا گذاشتم.

سکوتی عطرآگین

درتخت فلزی کوتاه‌اش

قرار دادم

با ملافه‌ی سفید اطلس.

و در آستانه‌ی در ایستادم

خواب‌اش را تماشا کنم.

جمع شده بود

وَ روی‌گردان‌ از من!



آمبولانس هایکو

 

یک تکه فلفل سبز

افتاد

بیرون از ظرف سالاد.

که چی؟



 

جانمی، آن قدر زیبایی که نزدیک است باران ببارد

 

آه مارسیا.

می خواهم زیبایی بلند طلایی ات

تدریس شود در دبیرستان

این طور بجه ها یاد می گیرند که خدا

مثل موسیقی توی پوست زندگی می کند

و صدایی دارد مثل یک پیانوی معرکه

دوست دارم کارنامه های دبیرستان

شبیه این باشد:

بازی کردن با چیز های شیشه ای لطیف

   20

جادوی کامپیوتر

   20

نامه نوشتن به آن ها که عاشق شان هستی

   20

تحقیق درباره ی ماهی

   20

زیبایی بلند طلایی مارسیا

   20+!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد