شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

نکاتی در باره قصه نویسی

پدید آورنده : مریم بصیری ، صفحه 54

(4)

زاویه دید چیست؟

زاویه دید درونی

زاویه دید بیرونی

مزایا و معایب زاویه دید اول شخص

مزایا و معایب زاویه دید سوم شخص

زاویه دید نمایشی

تک گویی

زاویه دید چیست؟

زاویه دید از لحاظ معنای اصطلاحی این مفهوم را در بر دارد که «راوی کیست؟» و یا «داستان را چه کسی تعریف می کند؟» به بیانی دیگر، زاویه دید یا زاویه روایت، نمایش دهنده شیوه ای است که نویسنده به آن طریق مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارایه می دهد و رابطه خود را با داستان نشان می دهد. سازمان بندی داستان در گرو زاویه دید است و آن تأثیر مستقیمی بر سایر عناصر داستان دارد. در واقع، شخصیت پردازی، گسترش و تکوین طرح یا پیرنگ، بافت کلام، شیوه نگارش، تحول و دگرگونی، صحنه پردازی و غیره، تحت تأثیر انتخاب زاویه دید مشخصی، پرداخت می شود. به طور کلی زاویه دیدها به دو بخش درونی و بیرونی تقسیم می شوند.

زاویه دید درونی

در این زاویه دید، گوینده یکی از شخصیتهای داخلی داستان است، حال می خواهد این فرد، شخصیت اصلی داستان باشد و یا شخصیتی فرعی. در این موارد داستان از زاویه دید اول شخص گفته می شود. به طور مثال، جمله ای را از دید اول شخص ذکر می کنیم «به آهستگی وارد اتاق شدم و روی صندلی نشستم ...». حال احتمال دارد گوینده این جمله قهرمان و شخص اول داستان باشد و یا شخصیت کم اهمیت تری که فقط شاهد وقایع داستان بوده است و فقط ماجرای شخصیت اصلی را برای خواننده تعریف می کند.

برخی از نویسندگان در بخش زاویه دید درونی، علاوه بر دید اول شخص، به زاویه دید دیگری به نام دوم شخص نیز معتقدند. البته اکثریت، این زاویه دید را منتج از زاویه دید اول شخص می دانند و نام جداگانه ای به آن نمی دهند، چرا که معتقدند در این حالت، اول شخص فقط خودش را مخاطب قرار می دهد و فاعل کار هم، او است. اگر بخواهیم جمله پیشین را دوباره مثال بزنیم داریم که «به آهستگی وارد اتاق شدی و روی صندلی نشستی ...» در جمله اول فاعل «من» است و در جمله دوم فاعل «تو» می باشد. با انتخاب این گونه زاویه دید، نویسنده به داستانش حالتی مرموز و خیالی می دهد و جملات را از حالت مستقیم گویی اول شخص خارج می کند. گاه زاویه دید به راستی همان اول شخص است و این راوی است که دیگر شخصیتها را از دید دوم شخص توصیف می کند. «به آهستگی وارد اتاق شدی و روی صندلی نشستی و من به چهره رنجور تو نگریستم.»

زاویه دید بیرونی

در این نوع زاویه دید، افکار و اعمال و ویژگی شخصیتها از بیرون داستان تشریح می شود. یعنی فردی که هیچ گونه نقشی در داستان ندارد و در واقع خود نویسنده است، مطالب را نقل می کند. به عبارت دیگر، فکری برتر از اشخاص داستان، از خارج، شخصیتها را رهبری می کند. این زاویه دید به دو بخش، دانای کل معدود و دانای کل غیر معدود یا مداخله گر تقسیم کرد.

در دانای کل غیر معدود، راوی همان نویسنده است که به تمام مسایل و اتفاقات گذشته و آینده آگاهی دارد. وی حتی گاه در حکم یک منتقد و یا مشوق وارد داستان شده و شخصیتها را مخاطب قرار می دهد و گاه حتی دیگر شخصیتها نیز علاوه بر نویسنده از زاویه دید خود بخشی از داستان را روایت می کنند. رمانهای مشهور «بابا گوریو» اثر بالزاک و «کلیدر» اثر محمود دولت آبادی و یا «جنگ و صلح» اثر تولستوی، با این زاویه دید نوشته شده اند.

در دانای کل معدود، گرچه گوینده داستان همان نویسنده است، ولی او با تمهیدی خود را پشت سر یکی از شخصیتها پنهان کرده و از دید او داستان می گوید و جنبه بی طرفانه ای به وقایع تلخ داستانش می دهد. در چنین حالتی راوی فقط می تواند با استناد به دیده ها و شنیده هایش سخن بگوید و اجازه ندارد چون دانای کل نامعدود پراکنده گویی کند و از نادیده هایش حرفی بزند. رمان «سووشون» اثر سیمین دانشور نمونه ای از این نوع زاویه دید است. در این رمان خواننده از طریق احساسات و افکار راوی، دیگران را می شناسد و با ماجرا درگیر می شود. حال اگر بخواهیم جمله پیشین را دوباره مثال بزنیم، در زاویه دید سوم شخص که فاعل «او» می باشد، جمله به این صورت در می آید: «به آهستگی وارد اتاق شد و روی صندلی نشست.» حال راوی می تواند نویسنده و یا سوم شخصی ناظر و شاهد بر ماجرای داستان باشد.

مزایا و معایب زاویه دید

اول شخص

وقتی بخواهیم داستانی عجیب و غریب بنویسیم، طوری که خواننده حرف ما را باور کند، از زاویه دید اول شخص بهره می جوییم. در این شکل، داستان از زبان کسی نقل می شود که خود نیز در ماجرا سهیم است. در رمان «روبینسون کروزو» راوی همان قهرمان است و بالعکس. از سویی دیگر، وقتی بخواهیم تجربیات و احساسات هیجان انگیز را از صمیم قلب بیان کنیم و با صمیمیت تمام، داستان را روایت کنیم از دید اول شخص، داستان را می نویسیم. در چنین روشی، ضمیر اول شخص «من» همچون سیمانی، در لابه لای مصالح داستان، وحدت و هماهنگی اثر را

استحکام می بخشد. به همین خاطر است که اغلب نویسندگان از این روش استفاده می کنند. زاویه دید اول شخص و یا من راوی، سخت ترین و در عین حال زیباترین شیوه روایت است که می تواند مسایل عاطفی و احساسی را به خوبی بیان کند. به فرض، موفقیت اثر «بابا لنگ دراز» به خاطر استفاده مناسب آن از زاویه دید اول شخص است. اگر زاویه دید سوم شخص بود، هرگز خواننده این به اندازه احساس صمیمیت نمی کرد.

و اما معایبی که این زاویه دید در بر دارد این است که شخصیت فقط می تواند از عقاید و افکار خود سخن به میان آورد و از تشریح خصوصیات درونی و اندیشه های دیگران عاجز است و یا اینکه فقط می تواند آنها را حدس بزند. در واقع، اول شخص، هرگز نمی تواند به طور قطع نظر بدهد که فلان شخصیت چنین تصمیم مشخصی دارد یا نه؟ زیرا که وی بر جسم و روح او تسلط ندارد و فقط از روی کردار و گفتارش می تواند به افکارش پی ببرد. پس ایجاد محدودیت و عدم تحلیل افکار دیگران از عیبهای مشخصه این زاویه دید است.

از سویی دیگر، راوی اول شخص فقط می تواند از درون خودش به خارج نگاه کند و هرگز نمی تواند و نباید از بیرون روی خودش قضاوت کند و خصوصیات ظاهری خویش را توصیف کند. وی فقط می تواند با اعمال و افکارش خواننده را متقاعد کند که چگونه شخصیتی دارد. از جهتی دیگر، این سؤال نیز برای خواننده ایجاد می شود که چطور راوی می تواند به این خوبی و با این نثر رسا داستان را حکایت کند، مخصوصا اگر راوی کودک باشد و یا بی سواد و یا کم عقل. زیرا در چنین مواقعی بعید به نظر می رسد که چنین شخصی بتواند با زیباترین جملات و توصیفات داستان سرایی کند.

از دیگر سو، اگر راوی اول شخص، خود قهرمان اثر نباشد، خواننده در حین روایت داستان، دلش برای او نمی سوزد و اگر خود وی دچار مشکلی شود بی تفاوت از کنارش خواهد گذشت، چرا که مرکزیت داستان به عهده قهرمان است و خواننده فقط با او همذات پنداری می کند.

مزایا و معایب زاویه دید

سوم شخص

در این زاویه دید برعکس دید اول شخص، می توان از درون همه اشخاص مطلع شد، چرا که راوی به عنوان شخصیتی بی طرف از بیرون، به شخصیتها و وقایع داستان می نگرد. پس برخلاف زاویه دید پیشین، در این گونه داستانها می توانیم از افکار و تصمیمات همه شخصیتها آگاه شویم و در طول داستان همراه راوی به مکانهای مختلفی برویم و با اشخاص جدیدی آشنا شویم. در حالی که در زاویه دید اول شخص فقط می توانیم به محله هایی که او می رود و آدمهایی که وی می بیند اشاره کنیم و حق نداریم در هنگام عدم حضور راوی در یک محل، وقایع آنجا را تعریف کنیم.

اشکال عمده این زاویه دید هم این است که چون مثل عقل کل حکم می کند و از بیرون به اشخاص می نگرد، در نتیجه احساس نزدیکی به واقعه و شخصیتها از بین رفته و صمیمیت فدا می شود.

زاویه دید نمایشی

علاوه بر این دو روش کلی زاویه دید، روشهای دیگری هم برای بیان داستان وجود دارد. شیوه «داستان در داستان»، در قالب نامه و یا دفترچه خاطرات و غیره، که در این میان زاویه دید نمایشی و یا زاویه دید عینی مهمتر از بقیه می باشد. در این شکل راوی، سوم شخص، عقاید و نظرات خودش را در داستان دخالت نمی دهد و به تجزیه و تحلیل روانی شخصیت نمی پردازد؛ بلکه اشخاص چون صحنه تئاتر با گفتگوهایشان خود را معرفی می کنند و حتی دیگر نمی توانند توضیحی بر گفتارشان بیفزایند و به منظور و یا طرز تلقی خود اشاره کنند. هر چه هست باید در کلام طرفین گفته شود. در این روش، نویسنده در حکم دوربین فیلمبرداری است که وقایع را انتخاب کرده و نشان می دهد، ولی دیگر قادر به توضیح و تفسیر حوادث نیست. این زاویه دید، به عمل داستانی سرعت بخشیده و حرکت داستان را بیشتر می کند. «ارنست همینگوی» از این دسته نویسندگان بود و دخالت ناچیزی در روایت داستان داشت. وی می گذاشت که شخصیتها با اعمال و گفتارشان همچون یک نمایش خود را نشان بدهند؛ درست برعکس زاویه دید دانای کل، که به روانشناسی شخصیتها می پردازد و نویسنده کلی در باره اشخاص و رفتار آنها سخن می راند.

تک گویی

تک گویی صحبت یک نفره ای است که ممکن است مخاطب داشته یا نداشته باشد.

تک گویی به سه بخش، تک گویی درونی، تک گویی نمایشی و خودگویی یا حدیث نفس تقسیم می شود.

تک گویی درونی، یکی از شیوه های ارائه جریان سیّال ذهن است. تک گویی درونی بیان اندیشه هنگام بروز آن در ذهن است، پیش از آنکه پرداخت شده و در مغز انسان شکل بگیرد. خواننده به طور غیر مستقیم در جریان افکار شخصیت و واکنش وی نسبت به محیط قرار گرفته و سیر اندیشه های او را دنبال می کند. البته در این شیوه، سخنی به زبان نمی آید و هر چه هست در ذهن شخص می گذرد. جریان سیال ذهن نیز در ادامه به کل آگاهی و واکنش عاطفی، روانی فرد اشاره می کند. در واقع در لحظه ای معین، ترکیبی از تمام سطوح آگاهی، احساسات، افکار، خاطرات و تداعی معانی و غیره به وجود می آید و جریان سیال ذهن شکل می گیرد. رمانهای «خشم و هیاهو» اثر ویلیام فاکنر و «شازده احتجاب» از این دست هستند و زمان مشخصی ندارند. آنها فقط به افکار و احساسات شخصیت در گذشته و حال می پردازند و خواننده ناآگاه را دچار بلاتکلیفی در زمان و مکان مشخصی می کنند، چرا که نویسنده حق خود می داند با این روش مرزها را بشکند و وقایع را بدون ترتیب بیان کند.

در تک گویی نمایشی، شخصی مورد خطاب قرار می گیرد، برعکس تک گویی درونی که مخاطب ندارد. در تک گویی نمایشی ما از صحبتها و کارهای شخصیت پی می بریم که او کیست و در کجاست و در چه زمانی زندگی می کند و چه کسی را در داستان مورد خطاب قرار داده است. مانند رمان «سقوط» اثر آلبرکامو.

در خودگویی و یا حدیث نفس، شخصیت افکار و احساسات خود را به زبان می آورد تا خواننده از مقاصد او مطلع شود. کاربرد این روش بیشتر در نمایشنامه است. در حدیث نفس خصوصیتهای روانی راوی نیز بر مخاطب آشکار می شود.

تفاوت حدیث نفس با تک گویی درونی در این است که در حدیث نفس، شخص با خودش حرف می زند ولی در تک گویی درونی، گفته های وی فقط در ذهنش می گذرد.

فرق حدیث نفس و تک گویی نمایشی نیز این است که در تک گویی نمایشی، شخصیت، مخاطب مشخصی برای گفته هایش دارد ولی در حدیث نفس بدون اینکه از وجود مخاطب مطلع باشد، برای خودش حرف می زند و روی سخنش با شخص خاصی نیست.

هر کدام از این سه روش تک گویی می تواند به تنهایی و یا با هم داستان را روایت کند. ولی تغییر زاویه دید از دو شکل کلی اول شخص به سوم شخص و بالعکس کاری غلط است و فقط برخی از نویسندگان به صلاحدید اثرشان و بنا به برخی دلایل در میان رمان، زاویه دید خود را تغییر می دهند. اما در داستان کوتاه هرگز نباید زاویه دید را تغییر داد.

البته تعاریف بسیاری برای زاویه دید و انواع آن وجود دارد که ما با توجه به کلی بودن آن با استناد به تعاریف «جمال میرصادقی» خالق کتاب «عناصر داستان» بحث زاویه دید را شکافتیم.ادامه دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد