شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

در بندر آبی چشمانت

شاعر: نزار قبانی

مترجم: احمد پوری

چاپ ششم: 1388

تعداد صفحات: 101

نشر چشمه، 2000 تومان

در بندر آبی چشمانت نزار قبانیشعر نزار قبانی شعر انسانی است و درست به این سبب در مفهوم وسیع تر متعهد است. او از بی عدالتی ها و رنج و تحقیر انسان ها درد می کشد. با آن ستیز می کند. اشعار عاشقانه او در اوج خود متعهد است و شعرهای سیاسی اش در نهایت عاشقانه است، زیرا شور و اشتیاق او برای بهروزی انسان و خشم و نفرت او از پدید آورندگان تیره روزی، مایه اصلی این اشعار است. از پیشگفتار مترجم
کتاب حاضر گزینه شعر های عاشقانه نزار قبانی شاعر معاصر عرب هست که اشعار عاشقانه زیبایی رو سروده. درون شعرها به قلب پر از احساس و عشق نزار به زن میشه پی برد که حتی این کلمه در اکثر اشعار این مجموعه شعر به وفور دیده میشه و البته استفاده ماهرانه و ابزاری از شعر بعنوان حمایت کننده زنان جامعه عرب کاملا هوایداست.

در زبان  فارسی شعر نزار قبانی توسط مترجم های مختلفی از جمله مهدی سرحدی، موسی بیدج، یغما گلروبی،رضا طاهری، موسی اسوار و احمد پوری ترجمه شدن و این اشعار در ایران طرفداران زیادی رو به خودش جذب کرده. شخصا شعر دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس رو بیشتر پسندیدم.


شعر دریایی


در بندر آبی چشمانت

باران رنگ های آهنگین می وزد

خورشید و بادبان های خیره کننده

سفر خود را در بی نهایت تصویر میکنند


در بندر آبی چشمانت

پنجره ایست

گشوده به دریا

پرندگانی در دور دست

به جستوی سرزمینهای به دنیا نیامده


در بندر آبی چشمانت

برف در تابستان میآید

کشتیهایی با بار فیروزه

که دریا را در خود غرقه میسازند

بی آنکه خود غرق شوند


در بندر آبی چشمانت

بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی

عطر دریا را به درون می کشم

و خسته باز می گردم چون پرنده ای.


در بندر آبی چشمانت

سنگ ها آواز شبانه می خوانند.

در کتاب بسته ی چشمانت

چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟


ای کاش، ای کاش دریانوردی بودم

ای کاش قایقی داشتم

تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت



طبیعت مرد

مرد برای عاشق شدن
به یک دقیقه نیاز دارد
و برای فراموش کردن
                     به چندین قرن.


فرضیه ای نو درباره پیدایش جهان

در آغاز... فاطمه بود
سپس عناصر شکل گرفتند
     آتش و زمین
     هوا و آب
و آن گاه نام ها و زبان ها پدید آمدند
     آسمان و بهار
     سپیده و شامگاه
پس از چشمان فاطمه
دنیا پی برد به
     را رز سیاه
و آن گاه... پس از قرن ها
زنان دیگر آفریده شدند.


آغاز تاریخ

من رازی ندارم... قلب من کتابی است گشوده
خواندن آن برای تو دشوار نیست.
محبوبم، زندگی من
از روزی آغاز می شود که دل به تو سپردم.

نظرات 2 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 18 اردیبهشت 1393 ساعت 00:35 http://lapis.blogfa.com

سلام دوست عزیز شما مطالب بسیار زیبایی دارین
من که عاشق وب لاگتون شدم
من با ذکر منبع یکی از اشعارتونو بر میدارم با اجازه

نرجس قاسمی دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 ساعت 19:23 http://hodhod2012.blogfa.com

از خواندن شعر فرضیه ای نو درباره پیدایش جهان خیلی لذت بردم.واقعا خواندنی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد