شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

ورق پاره های زندان

نویسنده: بزرگ علوی

تعداد صفحات: ۱۲۰

انتشارات جاویدان

ورق پاره های زندان بزرگ علوی

این کتاب از قول آقای بزرگ علوی نوشته ها و روزنوشت هایی هستند که اکثرا در زندان  و برای توصیف شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران از تاریخ ایران تهیه شده اند،شرایط زندان هایی که در آن خواندن کتاب و نوشتن هر گونه یادداشتی هم غیرمجاز بوده. البته در این کتاب کمتر به وقایع و جزئیات زندان و کلا شرایط زندان اشاره می کنه و بیشتر داستان زندگی، سرگذشت و دلایل محکومیت هم بند هایش رو در قالب پنج فصل یا پنج داستان میاره که میشه این کتاب رو حتی یه مجموعه داستان هم تلقی کرد. در این داستان ها عشق ها و زندگی هایی که جانسوزانه به جدایی و زندان شدن یکی از معشوقه ها کشیده می شود و هم بند آقای علوی می شوند نماش داده می شود، داستان های ایرج و روشن، آقای م و دختر خاله اش، ببولی، مرتضی و مارگریتا …که چندتایشان در گفتگوی مستقیم هم بندها با خود نویسنده یادداشت شده اند و چندتای دیگر هم مکاتبات و یادداشت های بجا مانده اند.

کتاب بی نظیری بود در این دست… فکر می کنم از اون دسته کتاب هایی هست که خیلی دست کم گرفته شده، فکر نمی کردم به این زیبایی باشه. داستان ها با شور و شوق و سادگی فوق العاده ای نوشته شدن و ماجراهای زیبایی در آنها دیده میشه و البته طعم تلخ زندان در این کتاب حکم فرماست و معنای بزرگ آزادی در اون طنین انداز شده. با خوندن این کتاب بسیار مشتاق به خواندن کتاب دیگر در این چهارچوب ها و از خود آقای علوی با نام “۵۳ نفر” شده ام.

قسمت های انتخابی از کتاب:

«من می گویم که این خرس تنبل متعفن که سر راه مردم را گرفته و آن دسته از اجتماع که مثل موم در دست طبقه حاکم است، مرا هفت سال به حبس فرستاده اند، از این جهت من از آنها بیزار هستم و آرزو دارم که آن طوفان موج شکن بیاید و آنها را به صخره ای بزند و نابودشان کند.»

«هر کس در زندگانیش فقط یک مرتبه می تواند ستاره دنباله دار را ببیند. بعضیها مثل من آن یک دفعه هم نمی توانند آن را ببینند.»

«وقتی آدم در زندان است، آزاد نیست، بزرگترین عذاب این نیست که آدم با دنیای خارج قطع رابطه کرده، دور از خانواده و کسان، دور از خوشیهای زندگی، زیر چکمه و شلاق زندانبان مظلوم کش بسر می برد–اوه، به این زجرها خواهی نخواهی آدم تن در می دهد و عادت می کند–بزرگترین بدبختی و عذاب این است که آدم در این محیط کوچک هم باز آزاد نیست.»

«ملاقات زندانی با کسانش، با عزیزانش، اهمیت این واقعه را فقط زندان دیده، بیگناه در زندان افتاده می فهمد و می داند.»

«و چه شیرین است گناه کسی را به گردن گرفتن و چه شیرین است بالاخره هدفی و مقصودی در زندگی داشتن»

«اگر روزی این اوراق به دستت افتاد، بدان محبوب من، که هرگز ترا آنجوری که من دوست داشته ام و دوست دارم و دوست خواهم داشت کس دیگری دوست نخواهد داشت. چرا باید آنقدر زجر تحمل کنم؟ آیا برای این است که قویتر بشوم؛ فولادین بشوم و آنطوری که نیچه می گوید گوشه دارو برنده باشم،روحا و جسما؟ حقه بازی! یا برای این است که آنطوری که گوته می گوید: کفاره هر گناهی باید در این دنیا داده شود؟»