در دوردست ها، دورتر از دیدرس تو
کرم جگر و زخم سم و کنه دنبه
از درون، گوسفندان را می خورند
گله گوسفندان در بولچ-ئی-فدون می چرخند
مثل همیشه، با ترتیبی زمانتیک
بر پس زمینه سنگ صیقلی
در دوردست ها، دورتر از دیدرس تو
خزه و لجن دودکش های سرد بخاری را پوشانده
از شکاف های در چوبی، گزنه روئیده
خانه های نانت-یر-ایرا ، خالی از سکنه
و سوراخ های سقف را اشعه خورشید حصیروار پوشانده
و مزرعه ها کم کم به علفزاری پژمرده بدل می شوند
در دوردست ها، دورتر از دیدرس تو
چشمان بی حرکت او، و آن سل پیش رونده که
از زیر آن نیم تنه مندرس،ذره ذره وجودش را نابود می کند
هنوز مردی در تاین-ئی-فانوگ به کشاورزی مشغول است
غمزده، به سرنوشت محتوم خود، دل سپرده
و نطفه نوای شکسته در گلوی او، دیگر مرده است.