
شاعر: علیرضا روشن
چاپ پنجم: پاییز 1391
تعداد صفحات: 112 ص
نشر آموت ، 4000 تومان
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: علی حاجی قاسم
چاپ اول: 1391
تعداد صفحات: 160 ص
انتشارات نگاه ، 5000 تومان
نویسنده: فریدریش دورنمات
مترجم: س.محمود حسینی زاد
چاپ سوم: 1389
تعداد صفحات: 157 جیبی
نشر ماهی ، 2000 تومان
نویسنده: محمود دولت آبادی
چاپ اول(قطع جیبی): 1387
انتشارات فرهنگ معاصر
گل محمد و یارانش به جنگ با ارباب ها و خان ها که دهقانان فقیر و عشایر را مطیع خود کرده اند و از آن ها سوءاستفاده می کنند می پردازند. افسانه ها پیرامون گل محمد و یاران مسلحش به سرعت در سرتاسر منطقه می پیچد و گل محمد که اندک اندک به چهره ای محبوب نزد مردم تبدیل می شود، در نقش قهرمان آنان ظاهر می شود. در روستاها جلسات شبانه برای همقسم کردن رعیت ها برای مقابله با حق کشی اربابان شکل می گیرد و نامه های حزب توده در میان اهالی روستاها پخش می شود. در یکی از این جلسات، اهالی متوجه به حریق کشیدن کشتزارهای گندم می شوند، بهمین جهت ستار و بلخی بهمراه علی خاکی از اهالی معترض قلعه چمن دستگیر می شوند و نقشه هایشان تا حدودی برای عملی شدن نبرد تیره و تار می شود...
***
«گرچه مردمی که زندگانیشان در مداری بسته گرفتار است، در گشودن زبان و دل، شیوه ای بس سنجیده و به حزم دارند.»
«بزرگترین حسن زن همین است که می تواند مرد را به شوق درآورد. بزرگترین عیب زن هم این است که می تواند مرد را به بیزاری بکشاند. زن است، دیگر»
«برای اینکه یک مردمی را به زانو در بیاورند، اول استقلالش را می دزدند؛ و برای اینکه استقلال یک مردمی را بتوانند بدزدند، آن مردم را به خود محتاج می کنند. با این احتیاج وامانده است که آدم خودش را از دست می دهد، خوار و زبون می شود و به غیر خودی وابسته می شود؛ و نوکر می شود، و مثل کفش پای آنها، مثل نی سیگار آنها،و حتی مثل تیغه شمشیر آنها که وقتی لازم باشدگردن برادر خود، گردن زن و فرزند خود را هم می زند.»
«هنر چیزیست که نه گم می شود و نه دزد آن را می تواند بدزدد.»
«ما را مثل عقرب بار آورده اند؛مثل عقرب!ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم. اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است.وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم!»
پ.ن: این روزها درگیر دروس ارشد و آزمون های استخدامی هستم و اجبارا کمتر، دیگر کتاب ها رو می خونم!
مترجم: مهدی سرحدی
چاپ اول: 1386
تعداد صفحات: 128 فارسی-عربی
نشر کلیدر ، 1750 تومان
شاعر: نزار قبانی
مترجم: احمد پوری
چاپ ششم: 1388
تعداد صفحات: 101
نشر چشمه، 2000 تومان
در زبان فارسی شعر نزار قبانی توسط مترجم های مختلفی از جمله مهدی سرحدی، موسی بیدج، یغما گلروبی،رضا طاهری، موسی اسوار و احمد پوری ترجمه شدن و این اشعار در ایران طرفداران زیادی رو به خودش جذب کرده. شخصا شعر دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس رو بیشتر پسندیدم.
شعر دریایی
در بندر آبی چشمانت
باران رنگ های آهنگین می وزد
خورشید و بادبان های خیره کننده
سفر خود را در بی نهایت تصویر میکنند
در بندر آبی چشمانت
پنجره ایست
گشوده به دریا
پرندگانی در دور دست
به جستوی سرزمینهای به دنیا نیامده
در بندر آبی چشمانت
برف در تابستان میآید
کشتیهایی با بار فیروزه
که دریا را در خود غرقه میسازند
بی آنکه خود غرق شوند
در بندر آبی چشمانت
بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی
عطر دریا را به درون می کشم
و خسته باز می گردم چون پرنده ای.
در بندر آبی چشمانت
سنگ ها آواز شبانه می خوانند.
در کتاب بسته ی چشمانت
چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟
ای کاش، ای کاش دریانوردی بودم
ای کاش قایقی داشتم
تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت
نویسنده: آنتوان دوسنت اگزوپری
مترجم: بابک اندیشه
چاپ هفتم: 1390
تعداد صفحات: 104
نشر هنر پارینه و نشر ماهابه، 2500 تومان
از آخرین آثار نویسنده هست که در سال 1943 منتشر شد. کتاب حاضر پرفروش ترین کتاب تک جلدی همه دوره هاست و ترجمه هایی که ازش شده به بیشتر از 200 زبان میرسه.
اگر تابحال شازده کوچولو رو نخوندید و فکر می کنید تنها برای کودکان و مختص خودشون نوشته شده سخت در اشتباه هستید، چراکه اگزوپری در این اثر محبوب تمام فلسفه و تجربیات خودشو در بکاربردن افکار انسانی و موضوع دوست داشتن بکار برده و البته بد نیست که برای خوندنش گذری هم به دوران کودکی داشته باشیم.
جملات این داستان بی نقص هست و تو کمتر کتابی نمونه اش رو دیده بودم. شخصیت شازده کوچولو که نمونه همه دوستی و عشق ورزیدن هاست، شاعرانه و صمیمانه خلق شده و در پایان داستان که منجر به جدایی از راوی میشه حس تعلیق به خواننده القا میکنه. کلا این سبک رو می پسندم و این شخصیت پردازی را دوست دارم.
این کتاب هم مثل خیلی از آثار دیگه تو زبان فارسی دستخوش ترجمه های متعددی شده، از جمله ترجمه های احمد شاملو، محمد قاضی، ابوالحسن نجفی و بابک اندیشه که دوتای اولی رایج تر هستن.
قسمت های انتخابی از کتاب:
«اگر کسی گلی را دوست داشته باشد که در میلیونها سیاره فقط یکی از آن وجود داشته باشد، وقتی به آن سیاره ها نگاه می کند احساس خوشبختی می کند و با خود می گوید: گل من در یکی از این سیاره هاست...»
«اگر کسی بخواهد و باهوش تر و عاقل تر از آنچه هست، به نظر برسد از حقیقت دور می شود.»
«چه سیاره عجیبی! یکدست خشکی و تیزی و شوری! آدمهایش هم که اصلا قوه تخیل ندارند و هر چه می شنوند همان را تکرار می کنند... در سیاره من گلی بود که همیشه اول او حرف می زد...»
«جاده ها همیشه به آدمها می رسند.»
«بدان که هر چیزی را به چشم دل بهتر می توان دید تا به چشم سر. آنچه اصل است از چشم سر پنهان است.»
نویسنده: اسکات فیتس جرالد
مترجم: کریم امامی
چاپ هشتم: 1390
تعداد صفحات: 288
انتشارات نیلوفر ، 5500 تومان
نویسنده: ویلیام شکسپیر
مترجم: ابوالقاسم خان ناصرالملک
چاپ سوم: 1370
تعداد صفحات: 127 ، نشر اسپادانا
مولف: محمد حقوقی
چاپ شانزدهم: 1386
تعداد صفحات: 320
انتشارات نگاه
سپهری تا مرز شندن صدای پای آب هیچگاه در شعر خود در استفاده از هنر نقاشی که هنر دیگر اوست، چه از نظر تصویر و چه از لحاظ بیان منفک نشده است. ص 16
خواننده شعر سپهری، سطر به سطر شعر را می خواند و پیش می رود و به اصطلاح حال می کند تا به آخر رسد. چون شعر، در حقیقت یک خط طولانی است. یک جاده مستقیم. و چون چنین است، این سطور، که گاه مسیر چندین موج تصویرند، با یکدیگر گره نمی خورند و در هم فرو نمی روند و گرد خود نمی پیچند و لاجرم هیچگاه نیز از حالت طولی و افقی خود بدر نمی آیند. ص 29
این کتاب سومین کتاب از مجموعه شعر و زمان ما هست که قبلا اولین مجموعه رو معرفی کرده بودم. بر خلاف دو کتاب قبل در بخش سوم کتاب نقد موفق ترین شعر ها دیده نمیشه و بجاش مقاله و نوشته هایی از شاعران و منتقدان مختلف جایگزین شده.
مجموعه شعر و زمان ما خاصه دانشجویان و شاعران هست،لذا بخش نخست بسیار تخصصی و موشکافانه توسط مولف نوشته شده، البته موفق ترین اشعار شاعر هم درونش جای داده شده که خرید کتاب رو برای همه علاقمندان جلب می کنه.
شعر های سپهری از صدای پای آب تا حجم سبز دوست داشتنی ترین اشعارند چرا که بی پرده سروده شده و صمیمیت و سادگی فوق العاده ای رو دارن، و پیچیدگی و زبان مبهم دفاتر قبلی رو به فراموشی می سپارند. شعر صدای پای آب و کل اشعار دفتر حجم سبز را بی نهایت دوست می دارم.
نویسنده: رضا قاسمی
چاپ دهم: 1390
تعداد صفحات: 207
انتشارات نیلوفر، 4500 تومان
داستان روشنفکر ایرانی و گروهی دیگر از ایرانیانی که به فرانسه تبعید شده و در طبقه ششم آپارتمانی مستقل زندگی می کنند. واقعیت این رمان انسان هایی است که در جستجوی آزادگی و رهایی بوده و بی آنکه خود ارتباط مناسبی بایکدیگر برقرار کنند با خود بیگانه شده و به بیماری "خودویرانگری" دچار شده اند...
کتابی است که جنبه های هنری، سیاسی و مذهبی را داراست. کتاب سختی بود با تعریف هایی که ازش شنیدم برای من در قسمت هایی غیرقابل تحمل و دشوار میشد و کمتر باهاش ارتباط برقرار می کردم. پایان داستان هم خیلی ناگهانی اتفاق می افته و جای سوالات و ابهامات زیادی در ذهن خواننده بجا میگذاره که ویژگی بیان و نثر کتاب این رو ثابت می کنه یعنی غیرخطی بودن داستان و تو در تو بودنش و در بسیاری از رویدادها نتیجه گیری رو به عهده خواننده واگذار می کنه، که تاثیرگیری مشخصی از بوف کور داشته یعنی همون فضای سرد، خودآزاری و خوفناکی.
درک کتاب برای پناهندگان ایرانی در فرانسه باید خیلی روشنتر باشه و ارتباط واضح تری با جریانات رمان داشته باشند. با همه ابهامات زبان نویسنده صمیمی است و جملات زیبایی در کتاب به چشم میاد. رمان آقای قاسمی جوایز متعددی از جمله بنیاد گلشیری رو به ارمغان آورده.
قسمت های انتخابی از کتاب:
«منظره ویرانی آدم ها غم انگیزترین منظره دنیاست. ببینی کسی مثل طاووس می رفته، حالا مرغ نحیفی است، پرش ریخته، ببینی کسی خود را ملکه ای می پنداشته و تو را بنده زرخرید، حالا منتظر گوشه چشمی است به او بکنی، ببینی...»
«مدتی بود که اینجا و آنجا، هرازگاهی، دست خدا از آستین مردان خدا بیرون می آمد و سر کسانی را که کافر حربی بودند گوش تا گوش می برید. و من که از هراس آن دست ها خانه پدری را ترک کرده و به پایتخت آمده بودم، آن دست ها که در کشور به قدرت رسید کشور را هم ترک کرده و به اینجا آمدم، اما حالا می دیدم که آن دست ها روبه روی منند. در اتاقی درست چسبیده به اتاق من!»
«خدایا تو مرا از شر دوستانم حفظ کن خودم از پس دشمنانم بر میایم»
چند روز بعد نوشت: همچنین بخوانید مطالبی از رضا قاسمی و کتابش در ( + ) .
نویسنده: فئودور داستایوفسکی
مترجم: بهزاد
چاپ دوم: 1388
تعداد صفحات: 626
انتشارات دنیای کتاب، 9000 تومان
مولف: محمد حقوقی
چاپ دهم: 1387
تعداد صفحات: 332
انتشارات نگاه، 4500 تومان
"شعر زمان ما" عنوان مجموعه کتاب هایی با موضوع شعر از زنده یاد محمد حقوقی هست که شامل بررسی، تحلیل و گزیده اشعاری از پنج شاعر بزرگ عصر ما، احمد شاملو، اخوان ثالث، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج هست. در کتاب سعی شده جوانب کار ، ایده پردازی ها و تکامل شعری شاعر را مشخص کند. شعرهایی که انتخاب می شود موفق ترین شعرهای شاعر از لحاظ ساختاری هست. این دست کتاب ها منبع فوق العاده موثری برای شاعران و دانشجویان هست. بخش سوم کتاب شامل نقد و تحلیل برخی از شعرهای انتخابی هست که از ویژگی های خوب این کتاب به حساب میاد و آقای محمد حقوقی با قلمی هوشمندانه این اشعار رو موشکافانه نقد و بررسی کرده که اگر تعداد اشعار بیشتر می بود بدون شک بر محبوبیت کتاب اضافه می کرد.
شعر احمد شاملو شاعرانه است! در آن کمتر از تنوع و وزن می توان یافت اکثرا نیاز به خواندن چندین و چند باره و تحلیل و مفهوم یابی دارند. در آنها از شب سیاه و ظلمت و دردهای اجتماع گفته می شود، از عشق و مرگ. شاملو در مجموعه شعرهای متعددی که داشته روند تکاملی طی کرده که "هوای تازه" اولین دفتر شعر او موفق ترین و از محبوب ترین کارهایش هست.
اگر شاملو این همه شعر نمی سرود و فقط از او "طرح" به جای می ماند شاید لقب شاعر ضد استبداد باز هم برازنده وی می بود و یا اگر "بودن" را تک و تنها می داشت باز هم شاعر بزرگ انسان گرا بود و با همین قطعه شعرهای تصویری هنرمندانه از او بزرگ مرد شعر نوین فارسی ساخته...
کاملترین کتاب شعر از احمد شاملو با نام "مجموعه آثار احمد شاملو دفتر اول" از انتشارات نگاه ( + ) به چاپ رسیده...
+
طرح
شب با گلوی خونین
خوانده ست
دیر گاه.
دریا نشسته سرد.
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد می کشد.
بودن
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
شبانه
میان خورشید های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
خورشیدی که
از سپیده دم همه ستارگان
بی نیازم می کند
نگاهت
شکست ستمگری ست -
نگاهی که عریانی روح مرا
از مهر
جامه ئی کرد
بدان سان که کنونم
شب بی روزن هرگز
چنان نماید
که کنایتی طنز آلود بوده است
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست -
آنک چشمانی که خمیر مایه مهر است!
وینک مهر تو:
نبرد افزاری
تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم
***
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم
به جز عزیمت نابهنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم
ایدا فسخ عزیمت جاودانه بود
***
میان آفتاب های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
نگاهت شکست ستمگری ست -
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست
نویسنده: اندرو سینکلر
مترجم: شهریار خواجیان
چاپ اول: 1387
تعداد صفحات: 128
انتشارات آشتیان، 2500 تومان
نویسنده: جی.دی.سلینجر
مترجم: احمد کریمی
چاپ دوازدهم: 1389
تعداد صفحات: 326
انتشارات ققنوس 5200 تومان
این بار سری به دنیای جذاب و مخوف سلینجر زدم. کتاب فوق العاده مهم و زیبایی برای من بود. شخصیت هولدن کالفیلد خیلی برایم دوست داشتنی و معصومانه بود با همان صحبت های دلنشین و غم زده و همراه با شوخ طبعی هایش. درون داستان اشاره محکم به فضای درون جامعه آمریکایی و جوانانش را دارد و در نقد آن است. نقطه اوج رمان دیدارهای هولدن با خواهر کوچک شیرینش فیبی است و اینکه به او می گوید چه چیزی را دوست دارد...
کتاب حاضر سه بار، ابتدا در دهه چهل شمسی (۱۳۴۵ توسط انتشارات مینا) توسط احمد کریمی، بار دیگر در دهه هفتاد به قلم محمد نجفی و در آخر نجف دریابندری به فارسی ترجمه شدهاست و ترجمه ها اختلاف فاحشی با یکدیگر دارند. عنوان کتاب در ترجمه احمد کریمی ناطوردشت آمده و اما در ترجمه محمد نجفی ناتوردشت!
گویا وجه تسمیه ناطور دشت به معنی نگهبان باغ یا دشت است، چراکه در قسمتی از رمان هم هولدن به این امر و اینکه در وصال چیست به آن اشاره می کند.
+
«اگر آدم کار خیلی خوبی انجام بدهد، بعد از مدتی _اگر مواظب کار خودش نباشد_کارش می شود به تظاهر و خودنمایی»
«پول لعنتی. این پول لیعنتی همیشه آخر سر باعث غم و غصه آدم می شود.»
«ظاهرا من چیزی نداشته ام که اگر گمش میکردم زیاد بهش اهمیت بدهم. شاید علت اینکه من تا اندازه ای بزدل هستم همین باشد. ولی این دلیل نمیشود .واقعا دلیل موجهی نیست . ادم بایست اصلا بزدل نباشد.اگر لازم باشد که آدم مشتی به چانه کسی بکوبد،و دلش هم بخواهد که این کار را بکند،دیگر معطلی جایز نیست.»
«اگر دختر موقعی که سر قرارش می آید خوشگل و دلربا باشد، چه کسی به دیر آمدنش اهمیتی میدهد. به خدا هیچ کس.»
«من دیوانه هستم. به خدا قسم دیوانه هستم.»
«آنچه واقعا دلم میخواست این بود که خودکشی کنم.دلم میخواست از پنجره خودم را پرت کنم پایین.اگر یقین داشتم که به محض زمین خوردن کسی پیدا میشود که پارچه ای روی جسد من بکشد احتمال داشت این کار را بکنم.دلم نمیخواست یک مشت آدم فضول و احمق بیایند و به بدن متلاشی شده و خون آلود من نگاه کنند.»
«من از هنرپیشه ها بدم می آید .رفتارشان ابدا به آدمیزاد نمی ماند.اما خودشان خیال میکنند که مثل آدمیزاد رفتار میکنند.رفتار بعضی از بهترینشان مثل آدمیزادست،ان هم تا حدود خیلی کمی ولی آنقدرها تماشایی و جالب نیست که به دیدنش بیارزد. و اگر هنرپیشه ای واقعا خوب باشدمیشود گفت که خودش میداند هنریشه خوبی ست و همین کار را خراب میکند.»