شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

به یاد مادر

تهیه و تدوین: حسین دهشکار فراهانی

چاپ اول 1382 ، 104 صفحه

ناشر: راه ظفر

مجموعه ترانه‌هایی از شاعرانی همچون سعدی، حافظ، خیام، مولانا، سنایی، عطار، فردوسی، سهراب سپهری، نیما یوشیج، احمد شاملو، مزدک، چتر نور، اردلان سرافراز و حبیب محبیان...این کتاب رو از خیلی وقت پیش که دقیقا" یادم نمیاد تو کتابخونه داشتم و حالا با خوندن این ترانه های عاشقانه و بعضا اخلاقی،  یاد این خواننده محبوب که در انتخاب ترانه ها خیلی دقیق و هوشمندانه عمل میکرد در خاطرم میمونه...به نظر میاد این کتاب مدتهاست که دیگه چاپ نمیشه و کمتر اثری میشه ازش پیدا کرد، هر چند کتابهایی پیرامون زنده یاد حبیب محبیان اکنون در حال چاپ و نشر است!


مرداب

در این زمانه بی هیاهوی لال پرست.....خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را.....برای این همه ناباور خیال پرست

به شب نشینی خرچنگ های مردابی.....چگونه رقص کند ماهی زلال پرست

رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند.....به پای هرزه علف های باغ کال پرست

رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست.....کمال دار را برای من کمال پرست

هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست.....به تنگ چشمی نامردم زوال پرست

آرتور شوپنهاور

ما چنان 

زندگی میکنیم
که گویی همواره
در انتظار چیزی بهتر
هستیم، حال آنکه اغلب
آرزو میکنیم، ای کاش گذشته بازگردد...

علیرضا روشن

باید خودم را ببرم خانه...
باید ببرم صورتش را بشویم...
ببرم دراز بکشد...
دلداری اش بدهم که فکر نکند...
بگویم که می گذرد... که غصه نخورد...
باید خودم را ببرم بخوابد...
من خسته است...

قول | فاتحه‌ای بر رمان پلیسی

نویسنده: فریدریش دورنمات

مترجم: س.محمود حسینی زاد

چاپ پنجم: 1395

نشر ماهی ، 192 ص جیبی ، 8000 تومان

قول فریدریش دورنمات

کارآگاه ماتئی با این‌که بیش از پنجاه سال ندارد، در آستانه‌ی بازنشستگی است. ماتئی کارآگاهی متکی به فکر و بسیار توانمند است و همکارانش آنچنان از توانایی وی در اعجابند که اسمش را گذاشته‌اند «ماتِ اتومات». در آخرین روزِ ماتئی در دفتر کارش، گزارش می‌رسد که جسد مثله‌شده‌ی دختر کوچکی در جنگل نزدیک دهکده‌ای دورافتاده پیرامون زوریخ پید شده است. ماتئی به مادر دخترک مقتول قول می‌دهد که قاتل فرزندش را تسلیم عدالت خواهد کرد. این قول زندگی ماتئی را زیر و رو می‌کند.
گاه زنی زندگی را زیر و رو می‌کند و گاه مردی، گاه مرگی و مرضی، و گاه تصادفی. زندگی ماتئی را یک قول زیر و رو کرد. قول پاسخ ماتئی، بازرس سرشناس و در اوج موفقیتِ پلیس سوئیس اس، به درماندگی مادری که دخترک 9 ساله‌اش قربانی هوسرانی قاتلی زنجیره‌ای شده است. متن پشت جلد کتاب
شاهکار و آخرین رمان پلیسی دورنمات... آخرین از سه‌گانه دورنمات (+)، با بازرس ماتئی نسخه ای دیگر از بازرس برلاخ، ولی  اینبار هم کارآگاهی از همان نسل و همان ویژگی ها(تنها و تکرو، دنیادیده و وفا به عهد و ...) ک قولش زندگی‌اش را متحول میکنه... 
این کتاب با مقدمه از خود نویسنده بعنوان راوی شروع میشه و گفتگویش با رئیس پلیس بازنشسته و انتقادهایی ک به داستانهای پلیسی نویسنده داره شروعی هست بر تمایز و بدور از کلیشه بودن  و حتی انقلابی در داستانهای پلیسی...همچنین قسمتهای پایانی و بازهم حملات کوبنده رئیس پلیس علیه نویسده و پایان های تکراری و خسته کننده که از واقعیت‌ها پیروی نمی‌کنند...
این کتاب و پایانش تاثیر بیشتری نسبت به دو کتاب قبلی بر من بجا گذاشت و بمانندقاضی و جلادش حس تعلیق رو بشدت در خواننده ایجاد می‌کرد. شخصیت و کاریزمای ماتئی بمانند برلاخ دوست داشتنی و تکرار نشدنی خواهد بود و معرفی ماتئی بعنوان فردی که به قولش متعهد هس، با داستانی فراتر از یک رمان پلیسی بلکه در زوایای بشردوستانه و مبارزه تمام عیار با شر سر و کار داریم... نگاه ماتئی به کودکان در فرودگاه از بهترین های این رمان بود...
در سینما فیلمی با همین عنوان به کارگردانی شان پن و بازی جک نیکلسون محصول 2001 ساخته شده.
+
«من نمی‌خواستم با دنیا روبرو بشوم، می‌خواستم مثل یک آدم کارکشته به دنیا غلبه کنم، اما غصه اش را نخورم، می‌خواستم برتری‌ام را دربرابرش حفظ کنم، به خودم مسلط باشم، مثل یک تکنسین، به آن تسلط داشته باشم.»
«امیدوارم هرگز قولی ندهید که مجبور باشید انجامش بدهید.»

سوءظن

نویسنده: فریدریش دورنمات

مترجم: س.محمود حسینی زاد

چاپ سوم: 1393

نشر ماهی ، 167 ص جیبی ، 5000 تومان

سوءظن

ادامه ای بر سرگذشت بازرس برلاخ از کتاب قاضی و جلادش... این بار برلاخ روی تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند و آخرین روزهای زندگی خودش رو در حال گذران هست ک در یکی از روزها با در دست گرفتن مجله لایف خودش را مشغول کرده و مشاهده عکسی از صفحات مجله دچار سوءظنی میشود نسبت ب جنایتهای پزشکی آلمانی در اردوگاههای مرگ نازیسم... حالا برلاخ در روزهای واپسین عمر دغدغه ای ندارد بجز حل مسئله ای که نمیتواند بیخیالش شود...
در عین تعجب دورنمات بعدی ملی و تاریخی ب داستان های برلاخ داده و اینبار ب جنگ نازی ها و جتایتهایشان ک حتی بعد از جنگ دوم هم کماکان ادامه میدهند رفته...بجز شخصیت قهرمان اصلی داستان یعنی بازرس برلاخ؛ دورنمات در خلق موجوداتی شاید فرازمینی و اسطوره ای به مانند یهودی(غول پیکر) بخوبی عمل کرده و صحبتهایشان، درد دل هایشان و رازهایی ک ازهم خبر دارند دلنشین بوده و اینبارهم نبرد خیر و شر ب سبک دورنمات در تاربخ داستهای پلیسی ماندگار شد...
من این کتاب را هیچ وقت در حد و اندازه های کتاب قبلی یعنی قاضی و جلادش نمی‌دانم و انتظاری ک میرف نتوانست کاملا راضی نگهم دارد... جمع بندی داستان برایم نوعی کلیشه بود و یه جورایی سرهم بندی شده و در پاره ای از قسمت ها ناقص... چقد آسون از سرگذشت دکتر مارلوک چشم پوشی شد!
+
»آن‌قدر که شیطان فکر نخبگانش است، پروردگار نیست.«
»بیا ودکا بخوریم. تاثیرش بی‌بر و برگرد است. نباید ازش غافل شد، وگرنه در این سیاره‌ای که پروردگار هم فراموشش کرده، آخرین رویاهای شیرینمان را هم از دست می‌دهیم.«
»این قصه‌ی مرد دائم در سفر است که الان روبروی تو نشسته، بازرس. قصه‌ی دردها و دربه‌دری‌هایش در میان دریای خون، و بیهودگی های این زمانه. هنوز هم تخته پاره های جسم و روحم در گرداب روزگار که میلیون ها و میلیون ها نفر بی گناه و باگناه را می‌بلعد. به هر سمت و سو می‌رود.«
»برلاخ که در چشم برهم زدنی سوءظنش تایید شده بود_سوءظنی عظیم و سردرگم کشف شده در رنگ پریدگی هونگر توبل و عکسی کهنه، سوءظنی که او در این روزها مثل باری سنگین بر دوش کشیده بود_با خستگی به پنجره نگاه کرد. قطره های نقره ای و براق آب،تک تک، در مسیر میله ها می‌چکید. برلاخ انگار که در انتظار لحظه‌ی آرامش باشد‌ در انتظار این دانایی بود.«

ﻋﺒﺎس ﮐﯿﺎﺭﺳﺘﻤﯽ

ﯿﺰﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ
ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻠﺦ
ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻨﺪ
ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ
ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﮐﻨﺎﯾﻪ
ﺑﺎ ﻣﻦ
ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ
ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮ...

ﻋﺒﺎﺱ ﮐﯿﺎﺭﺳﺘﻤﯽ ۱۳۱۹ - ۱۳۹۵

خانه ام ابری است

خانه ام ابری است
یکسره روی زمین ابری است با آن .


از فراز گردنه ، خرد و خراب و مست
باد می پیچد .
یکسره دنیا خراب از اوست.
وحواس من .
آی نی زن ، که تو را آوای نی برده است دور از ره کجایی؟


خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته است.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم ،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب خرد از باد است،
و به ره ، نی زن که دایم می نوازد نی، در این دنیای ابر اندود
راه خود را دارد اندر پیش.


نیما یوشیج-1331

1395

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

طرح

شب با گلوی خونین

خوانده ست

دیرگاه.

دریا نشسته سرد.

یک شاخه

در سیاهی جنگل

به سوی نور

فریاد می کشد.

فروغ فرخزاد

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﻓﮑﺮﻫﺎ ﻭ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﻭ ﺻﺪﺍﻫﺎ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﻻﻧﻪ ﯼ ﻣﺎﺭﺍﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺣﺮﮐﺖ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻨﺪﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﻃﻨﺎﺏ ﺩﺍﺭ ﺗﺮﺍ ﻣﯽ ﺑﺎﻓﻨﺪ..


سانسا استارک

این دیالوگ از سانسا استارک:

 

قهرمانی وجود نداره ،تو زندگی واقعی این هیولاهان ک پیروز میشن.

1394

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.