-
سکوت
شنبه 25 آذر 1396 20:59
سکوت سر شار از ناگفته هاست! دلتنگی های آدمی را باد ترانه می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد وهر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند . سکوت سرشار از سخنان ناگفته است . از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق های نهان وشگفتی های بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من . برای تو و خویش چشمانی آرزو...
-
Charlotte Sometimes
شنبه 18 آذر 1396 00:23
Shamrain - Charlotte Sometimes ♫ All the faces All the voices blur Change to one face Change to one voice Prepare yourself for bed The light seems bright And glares on white walls All the sounds of Charlotte sometimes Into the night with Charlotte sometimes Night after night she lay alone in bed Her eyes so open to...
-
Requiem
جمعه 17 آذر 1396 23:37
Lucid Planet - Requiem ♫ I never chose this Shadowed by the place that I Could never dream I'd hide from. Dust to shell the soul It's all we've ever known Severing the flow Dust to shell the soul It's all we've ever known Lights fading Returns us whole, as one Standing on the fault line Is it something that I've...
-
پریا
پنجشنبه 16 آذر 1396 23:10
♫ Ahmad Shamlou - Paria
-
Dream On
پنجشنبه 16 آذر 1396 22:08
Aerosmith - Dream On ♫ [Verse 1] Everytime that I look in the mirror All these lines on my face getting clearer The past is gone, it went by like dusk to dawn Isn't that the way?, everybody got the dues in life to pay هر دفعه که تو آینه نگاه میکنم تموم این خطوط رو چهرهم واضحتر میشه گذشتهها گذشته، مثل عبور یک شام...
-
Sun Chasers
پنجشنبه 16 آذر 1396 20:28
David Lanz - Sun Chasers ♫
-
دهقان فداکار
یکشنبه 12 آذر 1396 19:01
غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود. خورشید در پشت کوه های پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرورفته بود. کار روزانه ی دهقانان پایان یافته بود. ریز علی هم دست از کار کشیده بود و به ده خود باز می گشت. در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن می کرد. دهی که ریز علی در آن زندگی می کرد نزدیک راه آهن بود. ریز...
-
آلبر کامو
دوشنبه 6 آذر 1396 22:15
انسانها نمیدانند که تجربه نوعی شکست است باید همه چیزت را از دست بدهی تا ذره ای بفهمی....!
-
گفتار اندر فضیلت خاموشی
شنبه 4 آذر 1396 00:24
اگر پای در دامن آری چو کوه سرت ز آسمان بگذرد در شکوه زبان درکش ای مرد بسیار دان که فردا قلم نیست بر بی زبان صدف وار گوهرشناسان راز دهان جز به لؤلؤ نکردند باز فروان سخن باشد آگنده گوش نصیحت نگیرد مگر در خموش چو خواهی که گویی نفس بر نفس نخواهی شنیدن مگر گفت کس؟ نباید سخن گفت ناساخته نشاید بریدن نینداخته تأمل کنان در خطا...
-
London Kid
یکشنبه 28 آبان 1396 13:58
Jean-Michel André Jarre - London Kid ♫
-
White Rabbit
شنبه 27 آبان 1396 22:00
Jefferson Airplane - White Rabbit ♫ One pill makes you larger And one pill makes you small And the ones that mother gives you Don't do anything at all Go ask Alice When she's ten feet tall And if you go chasing rabbits And you know you're going to fall Tell 'em a hookah smoking caterpillar Has given you the call Call...
-
گفتگو با "علی اصغر حداد" مترجم آثار کافکا
شنبه 27 آبان 1396 20:18
" ظاهرا دنیای کافکا چهره ای کج و معوج دارد. اما به واقع او صورت به ظاهر عادی دنیای ما را کج و معوج می نمایاند تا آشفتگی آن را برملا کند. در عین حال، رفتار او در برابر این صورت آشفته به گونه ای است که گویی با پدیده ای کاملا عادی سر و کار دارد. وصف این واقعیت شگرف که چنین دنیای آشفته ای عادی انگاشته می شود، دقیقا...
-
بهرام بیضایی
جمعه 26 آبان 1396 20:23
اخبارِ دنیا دارد مرا فرو میبرد. من بینِ سیل و قحطی و زمینلرزه دستوپا میزنم. هرجا را درست میکنی، مصیبت از جای دیگری سردرمیآورد. من بین ارواحِ کشتهشدگان و صدای گرسنگان غرق میشوم. زنی پنج میمون بهدنیا آورد، کوهها حرکت میکنند. من نمیتوانم جلوی اتفاقات را بگیرم. معدنچیانِ زندهبهگور، سوختگانِ آتش، و یتیمهای...
-
In Bloom
جمعه 26 آبان 1396 17:08
Nirvana - In Bloom ♫ Sell the kids for food Weather changing moods Spring is here again Reproductive glands He's the one Who likes all the pretty songs And the likes to sing alone And he likes to shoot his gun But he knows not what it means And I say aahh… We can have some more Nature is a whore Bruises on the fruit...
-
Paint It Black
شنبه 20 آبان 1396 23:05
The Rolling Stones - Paint It Black ♫ I see a red door and I want it painted black دَرِ قرمزی میبینم و میخوام سیاهش کنم No colors anymore I want them to turn black هیچ رنگ دیگه ای نمیخوام، میخوام همشون سیاه باشن I see the girls walk by dressed in their summer clothes دخترایی رو میبینم که با لباسای تابسیتونیشون رد میشن...
-
رباعی شماره 117 خیام
جمعه 19 آبان 1396 22:35
در کارگه کوزهگری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه افتاده خموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
-
To Leave
پنجشنبه 18 آبان 1396 23:08
shamrain - To Leave ♫ i really have to leave now واقعن مجبورم ترک ت کنم can't stay here anymore دیگر نمی توانم این جا بمانم no more نه دیگر we've come too far از هم بسیار دور شده ایم not another day no more نه حتا یک روز دیگر هم، نه there is no return راه بازگشتی نیست no words to explain توضیحی وجود ندارد no...
-
Bedshaped
پنجشنبه 18 آبان 1396 22:35
Keane - Bedshaped ♫ Keane - Bedshaped (video clip) Many's the time I ran with you down The rainy roads of our old town Many the lives we lived in each day And buried altogether Don't laugh at me Don't look away You'll follow me back with the sun in your eyes And on your own Bed shaped In legs of stone You'll knock on...
-
دنیا
پنجشنبه 11 آبان 1396 04:56
جای امیدها و افسوس هاست و جمله ها "یک نفر در یک جایی باید باشد" آدمهای رونده ای هستیم ما ناچیزترین ذرات معلق در هواییم که باد با خود می برد...
-
پوچی
سهشنبه 9 آبان 1396 06:30
نه خواب دوا می کند .. نه سیر در دنیای خیالات.. نه خواب فرارم می دهد از کابوس زندگی.. نه دست و پا زدن در این باتلاق اسارت پوچی ها.. بیداری ها حصار کشیده اد بر چشمانم.. چون بختکی. تا تظاهر به کوری کنم... از آنچه می بینم .. از آنچه مرا به سر گیجه وامیدارد. مانده ام میان تردیدهای ... مُردن ..ماندن ! . رفتن! گُم شدن ! و بی...
-
کلاغ
شنبه 6 آبان 1396 21:25
شبی دهشتناک خسته و ملول ، غرق در نسخه ای شگفت و مرموز از دانشی فراموش شده ، در مرز خواب و بیداری، ناگاه صدای تق تقی برخاست گویا کسی آرام در اتاق را می زد. زیر لب گفتم: "حتم دارم آشنایی است که در را می زند – همین و دیگر نه". خوب به یاد می آورم در دسامبر سرد و تیره و غمبار بود. هر اخگر رو به خاموشی شبح هولناکش...
-
مادلن
شنبه 6 آبان 1396 21:10
پریشب آنجا بودم، در آن اطاق پذیرائی کوچک. مادر و خواهرش هم بودند، مادرش لباس خاکستری و دختـرانش لباس سرخ پوشیده بودند، نیمکت های آنجا هم از مخمل سرخ بود، من آرنج را روی پیانو گذاشـته بـه آنهـا نگـاه میکردم. همه خاموش بودند مگر سوزن گرامافون که آواز شور انگیز و اندوهگین ‹‹ کشـتیبان ولگـا ›› را از روی صفحه سیاه درمی...
-
Breaking bad
شنبه 6 آبان 1396 18:27
-
The Great Gatsby
جمعه 5 آبان 1396 17:31
"وقتی بچه ام به دنیا آمد تنها فکری که در ذهن داشتم این بود که دختره یا پسر و وقتی فهمیدم دختره آرزو کردم یه دختر خوشکل و احمق باشه ، چون احمق بودن تو این دنیا برای یک دختر بهترین چیزه ، تمام چیزهای خوب و گرانبها در این دنیا زود نا پدید می شوند و بر نمی گردند" "یادم میاد چگونه همه ما به خانه گتسبی آمدیم...
-
انتظار
چهارشنبه 3 آبان 1396 21:33
ما هم در انتظار مرگ روزها را به شب مى آوریم و توى این کثافت غوطه وریم بى آنکه امیدى به روزهاى بهتر در آینده داشته باشیم و یا اعتقادى به زندگى بعد از مرگ. از میان نامه ها به حسن شهید نورایى
-
کوچه
چهارشنبه 3 آبان 1396 20:49
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی...
-
شد خزان
چهارشنبه 3 آبان 1396 18:53
شد خزان گلشن آشنایی باز هم آتش به جان زد جدایی عمر من ای گل طی شد بهر تو وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی با تو وفا کردم تا به تنم جان بود عشق و وفاداری با تو چه دارد سود آفت خرمن مهر و وفایی نوگل گلشن جورو جفایی از دل سنگت...آه دلم از غم خونین است روش بختم این است از جام غم مستم دشمن می پرستم تا هستم تو مست ازمی به...
-
قاصدک
چهارشنبه 3 آبان 1396 18:30
“قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟ از کجا، وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی، امّا، امّا گرد بام و در من بی ثمر می گردی. انتظار خبری نیست مرا نه زیاری نه ز دیّاری ، باری، برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس، برو آنجا که ترا منتظرند. قاصدک! در دل من همه کورند و کرند. دست بردار از این در وطن خویش غریب. قاصدک تجربه های همه تلخ، با دلم...
-
دهکدهی بعدی
پنجشنبه 27 مهر 1396 23:04
پدر بزرگم میگفت:«زندگی عجیب کوتاه است.حالا که گذشته را بیاد می آورم،زندگی به نظرم چنان فشرده می آید که مثلا نمی فهمم چطور ممکن است جوانی تصمیم بگیرد با اسبش به دهکدهی بعدی برود،امانترسد که مبادا-قطع نظر از اتفاقات بد-مدت زمان همین زندگی عادی و خوش و خرم،کفایت چنین سفری را نکند.»
-
کتیبه
پنجشنبه 27 مهر 1396 22:32
فتاده تخته سنگ آنسویتر، انگار کوهی بود. و ما اینسو نشسته، خسته انبوهی. زن و مرد و جوان و پیر، همه با یکدیگر پیوسته، لیک از پای، و با زنجیر. اگر دل میکشیدت سوی دلخواهی به سویش میتوانستی خزیدن، لیک تا آنجا که رخصت بود. [ تا زنجیر. *** ندانستیم ندایی بود در رویای خوف و خستگیهامان، و یا آوایی از جایی، کجا؟ هرگز...