آلبر کامو
ترجمهی خشایار دیهیمی
چاپ دوم: 1391
تعداد صفحات: 923 ص
نشر ماهی، 21000 تومان
یادداشت ها در چهار جلد تهیه شده جلد اول (1935-1942) جلد دوم (1942-1951) جلد سوم (1951-1959) و جلد چهارم با عنوان (یادداشتهای سفر) که آلبر کامواین یادداشتها رو در جوانی و در سفر به آمریکا و آمریکای جنوبی نوشته. این مجموعه عینا" مطابق با نشری که انتشارات گالیمار داشته منتشر و از انگلیسی برگردان شده؛ ظاهرا تنها ترجمه حاضر در ایران هم همین مورد آقای دیهیمی رو میشه پیدا کرد که از هر جهت چنان ترجمه و تنظیم شده جای هیچ بحث دیگری باقی نمیمونه. گفتگو با خشایار دیهیمی (+) مترجم کتاب یادداشتهای کامو.
گویا جناب آلبر کامو همچون بسیاری از نویسندههای دیگه علاقه چندانی به نشر یادداشتهاش نداشته و بارها متذکر شده که نبایس یه زمانی از این نوشتهها سوءاستفاده بشه؛ هرچند امروز ما از این نعمت بینصیب نموندیم :) سرنوشتی که بعد از مرگ کافکا و هدایت و ... هم در تاریخ ادبیات ثبت شده بود و میبینیم که این یادداشت ها تا چه اندازه مورد اقبال خوانندگان قرار گرفته.
تا حالا نشده به کتاب یادداشتی مث این عنوان تا این اندازه خوشم اومده باشه، هر بار که یکی از چار جلد رو در دست میگیرم و اتفاقی جملهای رو میخونم و کم پیش اومده احساس رضایت نداشته باشم. چقد خوبه یه نفر حرفهایی رو بزنه که عمیقا قبولش داشته باشی و یا مدتها دربارهش تفکر کنی و واست مهم تلقی بشه. (اینکه زندگی قویترین نیروست حقیقت است. اما منشا همهی بزدلی هم هست. باید علنا" عکس این فکر کرد.)
با اینکه یادداشت ها شخصی هستند ولی کمتر از مسائل روزمره زندگی شخصی کامو و یادداشتهای روزانه درش میشه دید و فضای یادداشتها رو موضوعات مختلف فلسفی و با اشاره به شخصیت های مهم ادبی-هنری در برمیگیره که شاید دلیلش واهمه کامو برای خونده شدن این یادداشتها باشه! اکثر جملات و توصیفها، خاطرات و تجارب و گفتگوهای کامو در این یادداشتها تو آثار اصلی هم عینا بکار برده شده؛ حتی چارچوب کلی و جزئی بعضی داستانها بصورت گسسته ترسیم شده البته بصورت کاملا پراکنده و در بعضی قسمتها به اشارهای کوتاه از طرح های آینده هم بسنده کرده.
-این مجموعه هم از سری کتابهای شکیل و دوست داشتنیه و با قطع جیبی شیک داخل کاور و جمع و جور بودنش از تو کتابخونه خودنمایی میکنه :) در سایت نشر ماهی (+) به قیمت سی و پنج هزار تومان، چاپ 92 قابل خریداری است.
+++
مثل اینکه کم کم خودم را بالا میکشم. دوستی ملاطفت آمیز و محدود زنان.
نباید خود را از دنیا جدا کرد. اگر زندگیمان در نور خورشید بگذرد، حرامش نکردهایم. همهی تلاش من در هر موقعیتی، در هر بدبختی، در هر سرخوردگی، از نو برقرار کردن رابطههاست. و حتی در این غم خویش چه عطشی برای دوست داشتن دارم، و چه نشئه ای از نظر کردن به تپهای در تاریکی شب به من دست میدهد.
این غروبهای الجزایر که زنها بسیار زیبا هستند.
عجیب و غریب: ناتوان از تنها بودن، ناتوان از تنها نبودن. آدم هردو را میپذیرد، هردو سودمندند.
خطرناکترین وسوسه: شبیه هیچ چیز نبودن.
برای زنان، محبتی که مرد میتواند بدون عشق به آنان بدهد چه اندازه تحملناپذیر است. برای مردان، این چهقدر شیرینی تلخی دارد.
من در این دنیا خوشبختم، زیرا ملکوت من گوشهای از این دنیاست. ابری میگذرد و لحظهای رنگ میبازد. من در خویشتن میمیرم. کتاب از صفحهای که دوست داریم باز میشود چهقدر این صفحه امروز در برابر کتاب دنیا بیرنگوبوست. راست است که رنج بردهام؟ و راست نیست که رنج میبرم؟ و این رنج سرمستم میکند؛ چون این رنج آن آفتاب و آن سایههاست، این گرما و این سرماییست که در آن دوردستها در قلب هوا حس میشود.
تنهایی، از تجملات ثروتمندان.
راهی که به لامادلن میرود. درختها، زمین و آسمان. چه فاصلهی دور و در عین حال چه تفاهم پنهانی میان حالت من و نخستین ستارهای که در راه بازگشت انتظارمان را میکشد وجود دارد.
کالیگولا: نیاز دارم که اطرافیانم ساکت باشند. نیاز دارم که همهی موجودات در سکوت فرو روند تا غوغای وحشتناک درون قلب من هم بلکه پایان یابد.
زاده شدن برای خلق کردن، عشق ورزیدن، و در بازیها پیروز شدن به معنای زاده شدن برای زیستن در صلح است. اما جنگ به ما میآموزد که همه چیزمان را ببازیم و چیزی شویم که نبودیم. مسئله مسئلهی سبک است.
آگاهانه یا ناآگاهانه، زنها همیشه از اهمیتی که مردها به شرف و افتخار و عهد و قول میدهند بهرهبرداری میکنند.
جلد دوم
هرچیزی که مرا از پا درنیاورد قویترم میکند. آری، اما... و چه سخت و دردناک است در رویای شادی و خوشبختی بودن.سنگینی خردکنندهی همهی اینها. بهتر است خاموش ماند و رو به سوی چیزهای دیگر کرد.
گورنبشتهی هاینریش هاینه: «او گلهای سرخ برنتا را دوست داشت.»
به دشواریهای تنهایی و انزوا باید به طور کامل پرداخت.
سه شخصیت [واقعی] را در کتاب بیگانه وارد کردهام: دو مرد(که یکیشان خودم هستم) و یک زن.
در دورهی انقلاب بهترین آدمها هستند که میمیرند. قانون ایثار فرصت گفتن را همیشه درنهایت در اختیار بزدلان و جبونان قرار میدهد، زیرا آن دیگران با تقدیم بهترینهایشان این فرصت را از دست دادهاند. سخن گفتن همیشه نشانهی این است که فرد خیانت کرده است.
در نظر کافکا، مرگ رهایی نیست. بدبینی فروتنانهی او طبق نظر مانیی.
مسئلهی بزرگ زندگی این است که بدانی چطور لابهلای آدمها بلغزی.
پالانت بهدرستی میگوید اگر فقط یک حقیقت واحد کلی وجود داشته باشد، آزادی هیچ توجیهی ندارد.
مجازات اعدام. میخواهند بگویم که علیه هرنوع خشونتی هستم، هرچه باشد. این همان قدر هوشمندانه است که به بادی اعتراض داشته باشی که همیشه از یک جهت میوزد.
در کدامین لحظه زندگی به سرنوشت بدل میشود؟ در زمان مرگ؟ اما مرگ سرنوشتی برای دیگران است، برای تاریخ و برای خانوادهی شخص. از طریق آگاهی؟ امّا این ذهن است که تصویری از زندگی همچون سرنوشت خلق میکند و نوعی پیوستگی و انسجام به آن میدهد، پیوستگی و انسجامی که در خود زندگی نیست. هر دو مورد توهّم است. نتیجهگیری؟: سرنوشتی در کار نیست؟
زیبایی، که در زندگی مددکار است، در مرگ هم فریادرس است.
فقط با تلاش دائمیست که میتوانم خلق کنم. میل من به غلتیدن تا رسیدن به سکون است. عمیقترین و یقینیترین میلِ من به سکوت است و اداهای روزانه. میبایست سالها سماجت میکردم تا بتوانم از آسودن و تفریح و از جاذبهی امورِ مکانیکی بگریزم. اما میدانم که دقیقا فقط با این تلاش است که سرپا و افراشته میمانم و اگر لحظهای از اعتقاد به این تلاش دست بردارم، یکراست با سر بهسوی پرتگاه خواهم رفت. اینگونه است که نمیگذارم بیمار شوم، نمیگذارم دست از تلاش بشویم، و سرم را با همهی توان بالا میگیرم تا نفس بکشم و فتح کنم. این شیوهی من در نومیدشدن و شیوهی من برای علاجکردن این نومیدیست.
فقیر و آزاد و نه ثروتمند و برده. البته آدمها میخواهند هم ثروتمند باشند و هم آزاد، وهمین باعث میشود که بعضا هم فقیر باشند و هم برده.
آنهایی که نوشتههایشان پراز ابهام است خوش اقبال هستند: مفسران بسیاری پیدا میکنند. آن بقیه فقط خوانندگانشان را دارند، و این، ظاهرا مستوجب تحقیر است.
جلدسوم
رمان. «مرگ او چندان حماسی نبود. آنها را که دوازده نفر بودند درون سلولی که برای دو نفر ساخته شده بود انداختند. خفه شد و قلبش درجا از کار ایستاد. مرد، پشت به دیوار خاکستری و دیگران همگی رو به پنجره و پشت به او.»
نشریهای که انقلابی است لزوما حقیقت را نمیگوید، اما نشریهای که حقیقت را میگوید لزوما انقلابی است.
کسی که هیچ نمیدهد، هیچ ندارد. شوربختی بزرگ این نیستکه هیچکس دوستت نداشته باشد، این است که هیچ کس را دوست نداشته باشی.
وقتی مادرم چشم از من برمیگرداند، هرگز نمیتوانستم بدون آنکه اشک در چشمانم بجوشد نگاهش کنم.
نامهی گرین. هر بار که به من میگویند که انسانی که در من است ستایش میکنند، احساس میکنم که همهی عمر دروغ گفتهام.
تمام روز یا تقریبا تمام روز در رختخواب. تب ادامه دارد که مرا از همه چیز سیر میکند. سلامتی را باید به هر قیمت باز به دست آورد.به نیرویم احتیاج دارم. نمیخواهم که زندگی برایم سهل باشد ولی میخواهم اگر دشوار است بتوانم با آن مقابله کنم و اگر بخواهم جایی بروم سررشتهی کار به دستم باشد. سهشنبه حرکت خواهم کرد.
اگر چیزی روزها و شبهای ما را جبران نمیکند، آیا مکلف نیستیم آنها را در بیشترین نور ممکن پرورش دهیم؟
حرفهی من این است که کتابهایم را بنویسم و وقتی آزادی اطرافیانم و مردمم تهدید میشودمبارزه کنم. همین و بس.
خودم را مجبور به نوشتن این یادداشت میکنم، اما اکراهم از این کار شدید است. حالا میدانم چرا هیچوقت این کار را نکردهام: برای من زندگی راز است، در برابر دیگران (و این آن چیزی است که این همه ایکس. را آزار میداد)، اما درضمن زندگی را باید از دریچهی چشم من هم زیست من نباید آن را با کلمات برملا کنم، ناشنیده و نادیده. زندگی در این شکل برای من غنی است. حالا اگر خودم را وادار به این میکنم، ترس از خطای حافظه است. اما مطمئن نیستمبتوانم ادامه دهم. وانگهی اگر هم چنین کنم باز بسیاری نکات را فراموش میکنم. و دربارهی آنچه فکر میکنم هیچ نخواهم گفت. همین طور دربارهی اندیشههای طولانیام دربارهی ک.
تنها عشقهای به کام رسیده میتواند جوانی مرد پخته را طولانی کند. عشقهای دیگر او را بهناگهان به پیری پرتاب میکنند.
جلد چهارم
سفر به آمریکا، 1946. به یکباره همه کنجکاویام را نسبت به این کشور از دست دادهام. مثل اشخاصی که ناگهان علاقهمان را نسبت به آنها از دست میدهیم بیآنکه توضیحی داشته باشیم. (ف. به همین دلیل مرا سرزنش میکند.) و من به وضوح هزاران دلیلی را که میتواند این کشور را برای آدمها جذاب کند پیش چشم دارم. میتوانم به دفاع از این کشور برخیزم و مدافعش باشم و زیباییاش را یا آیندهاش را بازسازی کنم، اما دل من سکوت پیشه کرده است و ...
سفر به آمریکای جنوبی، 1949. باران، باد، دریای خشمگین. تعدادی از مسافرها حال تهوع دارند. کشتی پیش میرود و غبار آب که دود مانند است احاطهاش کرده است. خوابیدم و کار کردم. نزدیکیهای بعداز ظهر آفتاب پیدا شد. الان دیگر در مدار پرنامبوکو هستیم و به سمت ساحل حرکت میکنیم. شب باز آسمان پر از ابرهای تیره میشود. آسمانهای تراژیک از خشکی به پیشباز ما میآیند__ پیامآوران ساحلی هولناک. این فکری است که ناگهان به ذهنم خطور میکند، و آن درک پوچی را که پیش از آغاز این سفر داشتم دوباره در من بیدار میکند. اما اندکی آفتاب همهچیز را پاک و روشن خواهد کرد.
هاینریش بل
ترجمهی محمد ظروفی
چاپ اول: 1389
تعداد صفحات: 104 ص
انتشارات جامی
آلیس مونرو
ترجمه زهرا نیچین
چاپ اول: ۱۳۹۰
تعداد صفحات: ۱۶۸ ص
انتشارات افراز ، ۴۴۰۰ تومان
داریوش آشوری
چاپ هفدهم: 1388
انتشارات مروارید، 351 صفحه
5500 تومان
میخائیل شولوخف
مترجم: ایرج بشیری
چاپ اول: 1388
تعداد صفحات: 96 ص
انتشارات نگاه ، 2000 تومان
نوشته میرعظیم جاوید
نشر جمال الحق، 176 صفحه
به کوشش شراگیم یوشیج
چاپ دوم: 1388
انتشارات مروارید، 366 صفحه
دست نوشته ها و یادداشت های روزانه از نیما یوشیج هست که پس از حدود 50 سال از مرگ نیما توسط فرزندش شراگیم جمع آوری و منتشر شد. نیما یوشیج تصمیم به جمع آوری ورق پاره ها و یادداشت های پراکنده روزانهاش که در سالیان مختلف نوشته می گیرد و در سال 1335 یادداشت ها رو در یک دفتر بازنویسی میکند، البته این تمام یادداشت ها نیست و گویا مقدار قابل توجهی از آثار و دست نوشته های نیما مفقود و یا به سرقت رفته که آقای شراگیم یوشیج در مقدمه ای که موجب جنجالی شدن این کتاب در زمان انتشارش شد و به انتقاد از جمع کنندگان آثار یوشیج پرداخته: (بجز دست نوشته هایی که به سرقت رفته و متاسفانه نزد من نیست و تاریخ هرگز چنین خیانتی را به میراث ادبی این سرزمین فراموش نخواهد کرد) .
خواندن این کتاب برایم جالب بود، در واقع کتاب نظرات نیما در مورد چیزهای مختلف هست، حالا یا اشخاص ادبی یا سیاسی مختلف و دوستان نیما و یا مقولهها و موضوعات مختلف که درباره هریک از این موضوعات با لحنی بیپروا و تند و تیز سخن گفته. البته با مطالعه حتی بخش کوچکی از کتاب میشد از شخصیت متفاوت نیما یوشیج تصویرهایی در ذهن خود مسجم کرد(شاعر بزرگِ زودرنج و حساس). بیشتر موضوعاتی که نیما به اونا اشاره کرده دعواهای ادبی و بحث یارگیریهای سیاسی شاعران و نویسندگان زمان خودشه، در بین این شخصیت ها بیشترین حملات نیما متوجه بزرگ علوی و احمد شاملو است (علوی بزرگ یک نفر شهوتی خودخواه است) ، از صادق هدایت خوشش میاید و آثارش رو دوست دارد اما همزمان از بعضی اقدامات در زندگی صادق گلایه دارد و از اینکه از هدایت بت میسازند ناراحت است. اما با اینکه از افراد مختلفی ابراز انزجار کرده، از جلال آل احمد و سیمین دانشور خوشش میاید!
-سوال من اینجاست که چرا اکثر شخصیت های ادبی جهان امید و میل و رغبتی به چاپ یادداشت های روزانشون بعد از مرگ ندارند.
-یاد گرفتیم از شخصیت های تندرو پیروی نکنیم اما نیما در این یادداشتها نشانه های متعددی از آزادی خواهی بجا گذاشته ( آدم آزادهمرد به کسی و به فرقهای سر فرود نمیآورد.)
قسمت هایی از این کتاب:
«بعد از مرگ من خانهی یوش من خراب میشود سهم جنگل را پسرعموهای من میخورند نه کسی را دارم علاقمند (یعنی دریابد که کدام شارلاتان نمیآید نوشتجات مرا در ببرد، مأخوذ به حیا نشده بدست آنها نمیدهد) نه مرا فرزندی باشد برومند.»
«خدایا: مخلوقت مرا حیران میکنند. رو به تو میآیم که ترا پیدا کنم، تو از مخلوقت بیشتر مرا حیران میداری.»
«کشندگان هدایت همین دوستان او بودند که او را مائوس کردند. علوی بزرگ یک نفر شهوتی و خودخواه است . حقیر ترین آدمی در نظر او منم و بزرگترین آدمی هدایت .هدایت ناجوانمردی هایی داشت که باید آن را حمل بر بی حالی او کرد.رفتار او با شین پرتو که در هند از او چه پذیرائیهایی کرد . رفتار او با من در کنگره که حمایت نکرد و فقط نشسته بود که گلوی او به شکم او باد کنند تا خودش بزرگ بشود . وبزرگ علوی فکر نمی کرد اگر او بزرگ شود پس خودش چه عنوانی خواهد داشت.»
«اسلام فوق همه چیز خواهد بود. اسلام هم راجع به زندگی مادی فکر کرده است و هم راجع بهزندگی معنوی.»
«خوشحالم که من عضو هیچ حزبی نبودم و هیچ لکهی زایدی بدامان من نیست. انسان باید از حقیقتی، از انسانیتی پیروی کند والسلام بقی حرف پوچ است. و به قول تولستوی دخالت در سیاست عمر را بهدر میدهد.»
«وطن فروش شهوترانی است که میخواهد نوکر روس های بیشرافت باشد. چقدر کارگران بدبخت در آنجا هستند.»
«آنچه که هست لازم است که باشد. ما میجنگیم با بدیهای آن. این راه وجوبی است. ما باید با نظم و نظام که هست و در طبیعت است یکی باشیم. این نیز از وجوب حاکی است.»
«وقتی هزار سال از کسی خوب گفته شد، هرگز آن آدم در یک سال و یک ساعت از بین نمیرود. علی(ع) انسانی کبیر است بعد از هزار سال، و باید دید انسان کبیر اسم گرفته آن روز بعد از دویست سال چه خواهد بود. این همه بزرگان فکر و ذوق علی(ع) را ستایش کرده اند، احمق مستشرق تو امروز رد میکنی؟...!!»
چاپ هفتم: 1384
انتشارات ورجاوند ، 213 صفحه
محمود دولت آبادی
چاپ اول(قطع جیبی): 1387
انتشارات فرهنگ معاصر ، 3034 صفحه
محمود دولت آبادی
چاپ اول(قطع جیبی): 1387
انتشارات فرهنگ معاصر
خانواده کلمیشی به دیدار گل محمد ها در روستای قلعه میدان که محل تجمعشان شده میروند، عبدوس پدر مارال که تازه حبسش تمام شده پیدایش میشود. معلوم میشود که دیدار بلقیس با فرزندانش فقط به این جهت نبوده و بلکه طلب بخشش شیرو از گل محمد و برادرانش را هم در سر دارد. یکی از ارباب های کلیدر جهت بدنام کردن گل محمد، دو نفر از رعیتهایش را می کشد و گردن وی می اندازد که گل محمد بلافاصله متوجه میشود و نجف را دستگیر می کند. آلاجاقی که قصد فریب و به دام انداختن گل محمد را دارد به او پیشنهاد "تامین" به حکومت می کند...
+++
«آینه را میخواهند با گل خاکستر خراش بیندازند و خرابش کنند. دل کور دارند. غافل از اینکه خاکستر، صیقل میدهد آینه را.»
«زن نان میخواهد و مرد!»
«کودنترین آدمیان هم در فریب خود، مهارتی نبوغ آسا دارند!»
«درد اینجاست که درد را نمیشود به هیچکس حالی کرد»
«چاره زندگانی، خود زندگانیست.»
«خوب و بد در این دنیا گم نمیشود. بد کنی، بد میبینی!»
«دشمنی که از روبهرویت میآید، بیم ندارد. فکر آن دشمنها باش که نمیبینیشان!»
«دشوار نیست قهرمان شدن، دشوار است قهرمان ماندن.»
«در کوران کار، چه بسا که آدم به کم و کیف کار خودش وقوف نداشته باشد. اما کسانی که از بیرون به کار آدم نگاه میکنند، میتوانند این را بفهمند. وقتی هم میرسد که خود آدم ناچار میشود در کار خودش مکث کند. آن وقت است که خودش هم جوهر کار و مقصود خود را میتواند بفهمد!»
ویراستار: دیوید کاب
برگردان: ع.پاشایی و نسترن پاشایی
چاپ اول، 1390 ، 96 صفحه
چاپ و نشر نظر، 6500 تومان
در کتاب هایکو مقدمهای کوتاه ولی روشن کننده از شعر اصیل و ناب ژاپنی haiku میخوانیم: آدم می تواند چیزهای مهمی دربارهی هایکوی ژاپنی بداند بدون اینکه احساسی به آنها داشته باشد؛ و آدم میتواند هایکو را خیلی عمیق احساس کند بدون آنکه چیزهای زیادی دربارهی آن بداند___دروننگری گاهی بینش های مهمی به ما میدهد. اما میتوانیم خوانندهی مان را کسی تصور کنیم که میخواهد این هر دو را بداند، یعنی هم از هایکو چیزی بداند و هم چیزی احساس کند. بنا بر این، این مقدمه با طحی از تاریخ و تکامل هایکو در ژاپن شروع می کند و به سمت ادراک کیفیتهای زیبایی شناختی آن حرکت می کند.
در ادبیات ژاپنی شعرهایی هست که تاریخش به قرن دوازدهم میرسد و ما آن را هایکوُ haiku میدانیم، اما در اواخر قرن نوزدهم بود که اصطلاح هایکوُ عملا به هر یک از شعرهای این فاصله هفتصد ساله اطلاق شد. علتش اینست که هایکو بهتدریج تقریبا به شکل یک بازده جنبی فعالیتهای شعری دیگر، خصوصا رنگا تکامل پیدا کرد. ص7
در ادامه مطالب کتاب، شعرهای هایکویی در قالب فصل های چهارگانه گنجانده شده و البته تصاویر زیبا و مصور، مشخصاً حجم زیادی از کتاب را بهخود اختصاص میدهند. فصل پایانی کتاب هم مربوط به یادداشتهای زندگینامهیی از هایکوسرایان نامی ژاپنی است.
آقای پاشایی به همراه احمد شاملو از جمله اولین هایکوشناسان فارسی زبان بودند که در کتابی "هایکو شعر ژاپنی از آغاز تا امروز" نخستین بار دست به ترجمه و تفحص در هایکو زدند. کتاب هایکوی احمد شاملو (+) دوهزار هایکو درخود دارد، مرجع خوب و کاملی از شعر هایکو است.
+کتاب هایکو از ژاپنی به فارسی برگردانده شده اما متن ژاپنی و انگلیسی را همراه خود دارد.
+در دست گرفتن و خواندن این کتاب به لحاظ مصور بودن و کاغذ نفیس احساس خوبی به آدم میداد، لذا مالکیتش بجاست و گزینه مناسبی برای هدیه دادن به مخاطب خاص است!
+++
در سایهی شکوفه های گیلاس / هیچ کس / کاملاً غریبه نیست...
رگبار تابستانی / زنی تنها نشسته / به بیرون نگاه می کند
پرهای علف مرغزار / لرزشهای تنهایِ / دلی تنها
بازی درناها / پروازکنان تا ابرها / اولین برآمدنِ آفتابِ سال...
صادق چوبک
چاپ دوم، 1352 ، 400 صفحه
انتشارات جاویدان
فرانتس کافکا
ترجمه علی اصغر حداد
چاپ دوم، 1388، 272 صفحه
نشر ماهی، 4200 تومان
نویسنده: سیمون دوبووار
مترجم: مجید امین موید
چاپ اول: 1391
تعداد صفحات: 96 ص
انتشارات نگاه ، 3000 تومان
شاعر: علیرضا روشن
چاپ پنجم: پاییز 1391
تعداد صفحات: 112 ص
نشر آموت ، 4000 تومان