شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters
شبگرد

شبگرد

Nothing Else Matters

کتاب نیست

شاعر: علیرضا روشن

چاپ پنجم: پاییز 1391

تعداد صفحات: 112 ص

نشر آموت ، 4000 تومان

کتاب نیست

عنوان کتاب شعری هست که چند وقتیه میخواستم معرفیش کنم که قسمت امروز افتاد. کتاب شامل ۲۰۰ قطعه شعر در سه دفتر "شمع گندم"، "کتاب تو" و "کتاب نیست" هست. موضوع شعرها غالبا فراق کشیدن از معشوق و روزانه های زندگی شاعر هست. این قطعات شعر فوق العاده ریز و پیامکی هستن، به قولیخوندن این مجموعه شعر ایکی ثانیه ای طول می کشه :)
 آقای علیرضا روشن در این اولین مجموعه شعر خود بهترین استفاده از ترکیب و تلفیق شعرهای سپید و هایکو رو برده و تا حد ممکن از بکارگیری واژه های ادبی لغت نامه ای(در اینجا دشوار) پرهیز کرده و احتمالا اولین قدم در سرودن این مجموعه، مخاطبان مورد نظرش بوده که با این نثر ساده ولی دلنشین طرفداران متعددی جذب کرده. جالب اینجاست آقای روشن قبلا شعراشو در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی منتشر می کرده و کتابِ نیست اولین کتابشه و به چاپهای زیادی در مدت زمان کم رسیده و مسلماً فروش فوق العاده ای داشته. پیشنهاد من اینکه از خوندنش خشنود خواهید شد...

شعرهایی از کتاب نیست:
مرا به رد شعرم دنبال کن
من رد پا ندارم
رد درد را بگیر
و به من برس

ما آب را
برای گریستن نوشیده ایم

باید خودم را ببرم خانه
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دلداری‌اش بدهم که فکر نکند
بگویم که می‌گذرد که غصه نخورد
باید خودم را ببرم بخوابد
من خسته است

وقتی از دویدن صحبت می کنم در چه موردی صحبت می کنم

نویسنده: هاروکی موراکامی

مترجم: علی حاجی قاسم

چاپ اول: 1391

تعداد صفحات: 160 ص

انتشارات نگاه ، 5000 تومان

هاروکی موراکامی

کتاب حاضر شامل نوشته ها و یا بهتر بگم، خاطرات هاروکی موراکامی نویسنده از روزهایی هست که به دو ماراتن مشغول بوده، رشته ای که در طی سالیان طولانی به شکل حرفه ای و برنامه ریزی شده ادامه داده و تاثیرش بر زندگی شخصی و حتی نویسندگی موراکامی چیره شده. در این کتاب، موراکامی از لحظاتی میگه که بصورت فشرده تمرین می کرد و برای مسابقات از نقاط مختلف دنیا آماده میشده، از ضعف ها و قوت ها، سختی ها و خاطرات خوب و بد...
با اینکه این کتاب در زمره خاطرات جای میگیره ولی سطح ادبی ادبی موراکامی به درستی نوشته شده، پیوند دو و نویسندگی به زیبایی هر چه تمام بیان میشه و توصیفاتی که از متن کتاب می خونید به قابلیت های دیگش اضافه میشه و در حجم مناسبی که داره بندرت خسته کننده میشه. با خوندن این کتاب بیشتر از ورزش،حالا به هر نوعش خوشم اومد و تاثیراتش بر زندگی رو یه جورایی حس کردم اونم در هر سن و شرایطی که باشی...
ریموند کارور داستان نویس بزرگ آمریکایی دوستی صمیمانه ای با آقای موراکامی داشته و به لطف همین آشنایی تاثیر پذیری شیوه کار و مینی مالیستی کارور بر موراکامی تا حدود زیادی چیره میشه. تا جایی که اسم کتاب حاضر رو از روی مجموعه "وقتی از عشق حرف می زنیم، از چه حرف می زنیم" کارور گرفته شده.
قسمت های انتخابی از کتاب:
«دو استقامت با شرایط من سازگار است و از تمام خصائلی که در طول عمر کسب کرده ام این یکی سودمندتر و پرمعنی تر بوده است. دویدن بیش از بیست سال بدون وقفه مرا از نظر جسمی و عاطفی قوی تر کرده است.»
«ممکن است برای کسی که به سن من می رسد احمقانه باشد که این موضوع را عنوان کند، اما من می خواهم واقعیت را ادا کنم: من آدمی هستم که دوست دارم تنها باشم، آدمی هستم که تنهایی برای من دردناک نیست. هر روز یکی دو ساعت به تنهایی می دوم و با کسی صحبت نمی کنم، به علاوه چهار پنج ساعت پشت میز کارم تنها هستم، که نه مشکل است و نه کسل کننده. این حالت از دوران جوانی با من بوده است، وقتی حق انتخاب داشتم بیشتر ترجیح می دادم تنها باشم و کتاب بخوانم یا به موسیقی گوش بدهم تا وقتم را با کسی بگذرانم. همیشه می توانستم به فکر چیزهایی باشم که خودم به تنهایی انجام دهم.»
«چه کسی احتمالا در این دنیا احساسات گرم، یا چیزی شبیه آن را، نسبت به آدمی که سازش نمی کند و یا هر وقت مشکلاتی پیش می آید، خود را به تنهایی در گنجه مخفی می کند، دارد؟ آیا ممکن است مردم یک نویسنده حرفه ای را دوست داشته باشند؟»
«وقتی می دوم به خود می گویم که به رودخانه فکر کن، و به ابرها. اما اساسا به چیزی فکر نمی کنم. تنها کاری که می کنم این است که در آرامش خودم، خلا ساختگی، و سکوت به یاد ماندنی خودم دایم می دوم، و چقدر هم باشکوه است. مهم نیست مردم چه می گویند.»
«دویدن امتیازات زیادی دارد، اول از همه، به کسی احتیاج ندارید که این کار را انجام دهد، و لوازم ویژه ای لازم ندارید. احتیاج نیست به مکان مخصوصی بروید و بدوید. تا زمانی که کفش دو داشته باشید و جاده شرایط خوبی داشته باشد تا جایی که قلبتان می کشد می توانید بدوید. تنیس چنین نیست. باید به زمین تنیس بروید، و به بازیکن دیگری نیاز دارید.»
«قبلا این مورد به فکرم رسید که زندگی انصاف ندارد. بعضی از مردم زمین و زمان را به هم می ریزند اما هرگز به هدفی که دارند نمی رسند، در صورتی که بعضی ها بدون آنکه زحمتی به خود دهند به اهدافشان می رسند.»
«دیواری که اعتماد به نفس سالم را از افتخار ناسالم جدا می کند خیلی باریک است.»
«بیشتر دونده ها به خاطر طول عمر نمی دوند، بلکه می خواهند به تمام معنی زندگی کنند. اگر می خواهید سال های زیادی عمر کنید بهتر است با اهداف روشنی زندگی کنید تا در غبار، و من معتقدم که دویدن به این هدف کمک می کند. ضرورت دویدن و استعاره زندگی این است که تا می توانید تلاش کنید محدودیت های فردی درونی بهتر شود، و برای من هم نویسندگی. اعتقاد دارم بیشتر دونده ها با گفته های من موافق هستند.»
«اگر چیزی ارزش انجام دادن دارد، ارزش تلاش دارد، یا در بعضی مواقع ، باید فراتر از تلاش باشد.»
«پایان مسابقه یک نشان موقتی است که اهمیت زیادی ندارد. درست مانند زندگیمان. زیرا پایان به این معنی نیست که هستی معنی دارد.»
«شاید قطعا می توانم بگویم زندگی همین است. شاید تنها کاری که از دستمان بر می آید این است که بدون شناخت چیزی آن را بپذیریم. مثل مالیات، جزر و مد، مرگ جان لنون، و اشتباهات داوران در جام جهانی.»

قاضی و جلادش

نویسنده: فریدریش دورنمات

مترجم: س.محمود حسینی زاد

چاپ سوم: 1389

تعداد صفحات: 157 جیبی

نشر ماهی ، 2000 تومان

قاضی و جلادش

در این رمان پلیسی-جنایی بازرس کهنه کار برلاخ به دنبال محاکمه فرد جنایتکار و مرموزی به اسم گاستمان هست و در اوایل جوانی عهد بسته که روزی وی را به دام خواهد افکند. در ابتدای داستان پلیس جوانی به نام اشمید که همکار و یار باوفای برلاخ است کشته می شود و بازرسی که همیشه زیر سایه اشمید بوده جایگزین و برای معاونت برلاخ منصوب می شود...
«دو رمان قاضی و جلادش و سوء ظن طی سال های 1950 تا 1952 نوشته شده اند. نیاز مالی به دلیل بیماری دورنمات و همسرش سبب خلق این دو اثر شد، و شروع آثار بعدی او در زمینه ی ادبیات پلیسی. نوشته اند وقتی دورنمات با 500 فرانک پیش پرداخت برای این دو کتاب به منزل رفت، همسرش تصور کرد دورنمات پول را دزدیده است. دورنمات بعدها گفت ناشری نمانده بود که به او زنگ نزده باشم و کتابی را که اصلا وجود نداشت، پیشنهاد نکرده باشم.» از مقدمه مترجم
چون به دنبال یه رمان پلیسی بودم و همیشه این ژانر رو چه در غالب ادبیات و چه در سینما پیگیر هستم پس سراغ کارهای فریدریش دورنمات عزیز رفتم، نویسنده ای که در این ژانر یه استاد و صاحب سبک هست و به اعتقاد خیلیا نوآوری های مفیدی در این سبک بوجود آورده. کتاب از هر حیث زیبا بود و حسابی ازش خوشم اومد، متن روانی که داشت، موضوع خیر و شر و داستان سرراست و محکم و بازم از همه مهمتر شخصیت پردازی فوق العاده و منحصر به فرد دورنمات در خلق برلاخ که به نمونه ای از کارآگاهای سوپر قهرمان من در این ژانر پرطرفدار تبدیل شد. در یک جمله، قهرمانی که با وجود سن و سال فراوان و تحمل تنهایی و دردهای بیماری اما همچنان متعهد و سرشار از شور زندگی هست. فصل بیستم کتاب به تنهایی برگ برنده این رمان و به قول مترجم یادآور شام آخر و نقطه اوج داستان بود که مهر محکمی به شگرد دورنمات و فوت کوزه گری وی بود.
ترجمه آقای حسینی زاد خوب بود و مقدمه ای که بر کتاب داشت هم باید بگم که تحسین برانگیز بود. از جمله کتابای هم ردیف قاضی و جلادش، دو کتاب پلیسی دیگه به اسم سوء ظن و قول یه جورایی مکمل و ادامه دهنده هم هستن و از نمایش نامه های درخشان آقای فریدریش دورنمات میشه از ازدواج آقای می سی سی پی و ملاقات بانوی سالخورده اسم برد که خوندنشون از واجباته. همچنین بخونید مطلبی در سایت کتابلاگ (+) از قاضی و جلادش و همچنین کتاب صوتی (+) این اثر همراه با نقد و بررسی.
در سینما هم چندین اقتباس ازش شده که نسخه (+) به کارگردانی ماکسیمیلیان شل و بازی جان وویت که خود دورنمات هم در نقش نویسنده ظاهر میشه از بقیه معروف تر و کامل تر بوده.
قسمت های انتخابی از کتاب:
«اولین اقدام برلاخ در قضیه اشمید این بود که ترتیبی داد تا فعلا قضیه مخفی نگه داشته شود_برای این کار هم مجبور شد از تمام نفوذش استفاده کند. برلاخ فکر می کرد اطلاع چندانی که در دست نیست، روزنامه هم که به هر حال بی خاصیت ترین کشف دوهزار ساله اخیر است.»
«یک دفعه باید بروم سراغ این موجود. نویسنده ها همیشه مشکوک اند، اما من حریف این تحصیل کرده ها می شوم.»
«هیچ وقت از تعقیب دست برنمی دارم. باالاخره موفق می شوم جنایت هایت را ثابت کنم.
دیگری جواب داد: باید عجله کنی برلاخ. وقت زیادی نداری. دکترها به تو یک سال شانس زنده ماندن می دهند، تازه اگر جراحی بشوی.
پیرمرد گفت: حق با توست. یک سال دیگر. و نمی توانم بگذارم مرا عمل کنند. باید وارد مبارزه شوم، آخرین فرصتم است.»
«غیر ممکن است بشود با انسان ها مثل مهره های شطرنج رفتار کرد.»
«پیرمرد تقریبا نفس نمی کشید. ایستاده بود و اسلحه در دست می فشرد. عرق سردی را که از پس گردنش راه افتاده بود حس نمی کرد. به هیچ چیز فکر نمی کرد، نه به گاستمان، نه به لوتس، و نه حتی به بیماری اش، که لحظه به لحظه از درون می خوردش و می خواست زندگی اش را نابود کند، و حالا داشت از آن دفاع می کرد. پر از شور زندگی بود، و فقط زندگی.»
«این آخرین ملاقاتشان بود؛صیاد، و صیدی از پا افتاده پیش پایش. برلاخ می دانست که حالا زندگی هردویشان به آخر رسیده است، و بار دیگر نگاهش روی سال ها لغزید، ذهنش مسر مرموز هزارتویی را که زندگی هردویشان بود، پیمود. حالا فاصله بین آنها فقط لایتناهی مرگ بود_داوری که داوری اش سکوت است.»

چند روز بعد نوشت: از روز سه شنبه بمدت چند روز سیستم بلاگ اسکای قصد بروزرسانی داره و احتمالا نظرات دچار محدودیت میشه.

کلیدر | جلد پنجم و ششم

نویسنده: محمود دولت آبادی

چاپ اول(قطع جیبی): 1387

انتشارات فرهنگ معاصر

کلیدر محمود دولت آبادی

گل محمد و یارانش به جنگ با ارباب ها و خان ها که دهقانان فقیر و عشایر را مطیع خود کرده اند و از آن ها سوءاستفاده می کنند می پردازند. افسانه ها پیرامون گل محمد و یاران مسلحش به سرعت در سرتاسر منطقه می پیچد و گل محمد که اندک اندک به چهره ای محبوب نزد مردم تبدیل می شود، در نقش قهرمان آنان ظاهر می شود. در روستاها جلسات شبانه برای همقسم کردن رعیت ها برای مقابله با حق کشی اربابان شکل می گیرد و نامه های حزب توده در میان اهالی روستاها پخش می شود. در یکی از این جلسات، اهالی متوجه به حریق کشیدن کشتزارهای گندم می شوند، بهمین جهت ستار و بلخی بهمراه علی خاکی از اهالی معترض قلعه چمن دستگیر می شوند و نقشه هایشان تا حدودی برای عملی شدن نبرد تیره و تار می شود...

***

«گرچه مردمی که زندگانیشان در مداری بسته گرفتار است، در گشودن زبان و دل، شیوه ای بس سنجیده و به حزم دارند.»

«بزرگترین حسن زن همین است که می تواند مرد را به شوق درآورد. بزرگترین عیب زن هم این است که می تواند مرد را به بیزاری بکشاند. زن است، دیگر»

«برای اینکه یک مردمی را به زانو در بیاورند، اول استقلالش را می دزدند؛ و برای اینکه استقلال یک مردمی را بتوانند بدزدند، آن مردم را به خود محتاج می کنند. با این احتیاج وامانده است که آدم خودش را از دست می دهد، خوار و زبون می شود و به غیر خودی وابسته می شود؛ و نوکر می شود، و مثل کفش پای آنها، مثل نی سیگار آنها،و حتی مثل تیغه شمشیر آنها که وقتی لازم باشدگردن برادر خود، گردن زن و فرزند خود را هم می زند.»

«هنر چیزیست که نه گم می شود و نه دزد آن را می تواند بدزدد.»

«ما را مثل عقرب بار آورده اند؛مثل عقرب!ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم. اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است.وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم!»

پ.ن: این روزها درگیر دروس ارشد و آزمون های استخدامی هستم و اجبارا کمتر، دیگر کتاب ها رو می خونم!

چه کسی معلم تاریخ را کشت؟

شاعر: نزار قبانی

مترجم: مهدی سرحدی

چاپ اول: 1386

تعداد صفحات: 128 فارسی-عربی

نشر کلیدر ، 1750 تومان

چه کسی معلم تاریخ را کشتنزار خیلی زود به این حقیقت ایمان آورد که شعر و خیزش دو روی یک سکه اند و شعری که فریاد برنیاورد و پایه های تخت ستم پیشگان را به لرزه نیفکند، شعر نیست. او واژگان خود را به گلوله بدل کرد تا با آن، از کرامت و عزت امت دفاع کند و شکوه از دست رفته را به آن بازگرداند. نزار برای مردم زیست و در شعر و نثر خود، با دغدغه و اندوه آنان گریست و سروده هایش که از دل برآمده بود، با استقبالی کم نظیر مواجه شد. کمتر شاعری را می توان یافت که مانند او، بر فرهنگ و زبان عربی معاصر تاثیرگذارده و در میان مردم چنین محبوبیتی کسب کرده باشد. خود او در این باره می گوید: من در همه جا ممنوعم؛ پس... مرا در همه جا می خوانند..! از مقدمه مترجم
شعر سیاسی، اجتماعی نزار قبانی هم مثل شعر عاشقانش خوب و شورانگیز بود و در کتاب حاضر که تعدادی از نمونه کارهای فرهنگ مقاومت و پایداری لبنانی-فلسطینی جای داده شده بود، خیلی تاثیرگذار و کوبنده سروده شده بودن و یه جورایی تاریخ نزاع اعراب و اسرائیل رو در ذهنم مجسم می کردن. متن تمامی اشعار ساده و روان بودن و ترجمه قوی آقای مهدی سرحدی رو هم نباید فراموش کرد. این ادبیات و شعر رو می پسندم و خوندن این کتاب رو  به علاقمندان شعر مقاومت پیشنهاد می کنم.
شعرهای این مجموعه: تراژدی قانا، گریزندگان، چه کسی معلم تاریخ را کشت؟، یادداشت های یک سگ بافرهنگ!، تفنگ می خواهم.. ، ای قدس!، موافقم با تروریسم!، شعر، پرسش می کند

یادداشت های یک سگ بافرهنگ!

ارباب من!
از تو، یاقوت و حریر و زر نمی خواهم
نمی خواهم که بر من جامه های اطلس و دیبا بپوشانی
تنها خواسته من آن است
که بشنوی سخنم را
زیرا که من در شعر خود، می آورم بر تو
تمام فریاد عرب ها را
تمام نفرین عرب ها را..!

سرورم!
اگر شعر و غزل را خوش نداری،
به جلادت بگو
بگذارد آزادانه پارس کنم!

در بندر آبی چشمانت

شاعر: نزار قبانی

مترجم: احمد پوری

چاپ ششم: 1388

تعداد صفحات: 101

نشر چشمه، 2000 تومان

در بندر آبی چشمانت نزار قبانیشعر نزار قبانی شعر انسانی است و درست به این سبب در مفهوم وسیع تر متعهد است. او از بی عدالتی ها و رنج و تحقیر انسان ها درد می کشد. با آن ستیز می کند. اشعار عاشقانه او در اوج خود متعهد است و شعرهای سیاسی اش در نهایت عاشقانه است، زیرا شور و اشتیاق او برای بهروزی انسان و خشم و نفرت او از پدید آورندگان تیره روزی، مایه اصلی این اشعار است. از پیشگفتار مترجم
کتاب حاضر گزینه شعر های عاشقانه نزار قبانی شاعر معاصر عرب هست که اشعار عاشقانه زیبایی رو سروده. درون شعرها به قلب پر از احساس و عشق نزار به زن میشه پی برد که حتی این کلمه در اکثر اشعار این مجموعه شعر به وفور دیده میشه و البته استفاده ماهرانه و ابزاری از شعر بعنوان حمایت کننده زنان جامعه عرب کاملا هوایداست.

در زبان  فارسی شعر نزار قبانی توسط مترجم های مختلفی از جمله مهدی سرحدی، موسی بیدج، یغما گلروبی،رضا طاهری، موسی اسوار و احمد پوری ترجمه شدن و این اشعار در ایران طرفداران زیادی رو به خودش جذب کرده. شخصا شعر دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس رو بیشتر پسندیدم.


شعر دریایی


در بندر آبی چشمانت

باران رنگ های آهنگین می وزد

خورشید و بادبان های خیره کننده

سفر خود را در بی نهایت تصویر میکنند


در بندر آبی چشمانت

پنجره ایست

گشوده به دریا

پرندگانی در دور دست

به جستوی سرزمینهای به دنیا نیامده


در بندر آبی چشمانت

برف در تابستان میآید

کشتیهایی با بار فیروزه

که دریا را در خود غرقه میسازند

بی آنکه خود غرق شوند


در بندر آبی چشمانت

بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی

عطر دریا را به درون می کشم

و خسته باز می گردم چون پرنده ای.


در بندر آبی چشمانت

سنگ ها آواز شبانه می خوانند.

در کتاب بسته ی چشمانت

چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟


ای کاش، ای کاش دریانوردی بودم

ای کاش قایقی داشتم

تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت



طبیعت مرد

مرد برای عاشق شدن
به یک دقیقه نیاز دارد
و برای فراموش کردن
                     به چندین قرن.


فرضیه ای نو درباره پیدایش جهان

در آغاز... فاطمه بود
سپس عناصر شکل گرفتند
     آتش و زمین
     هوا و آب
و آن گاه نام ها و زبان ها پدید آمدند
     آسمان و بهار
     سپیده و شامگاه
پس از چشمان فاطمه
دنیا پی برد به
     را رز سیاه
و آن گاه... پس از قرن ها
زنان دیگر آفریده شدند.


آغاز تاریخ

من رازی ندارم... قلب من کتابی است گشوده
خواندن آن برای تو دشوار نیست.
محبوبم، زندگی من
از روزی آغاز می شود که دل به تو سپردم.

شازده کوچولو

نویسنده: آنتوان دوسنت اگزوپری

مترجم: بابک اندیشه

چاپ هفتم: 1390

تعداد صفحات: 104

نشر هنر پارینه و نشر ماهابه، 2500 تومان

شازده کوچولوکودکی که راوی داستان او را شازده کوچولو می نامد از سیاره کوچکی به اسم ب 612 اومده. راوی که هواپیمایش سقوط کرده در بیابانی شازده رو می بینه و باهاش دوست و همکلام میشه و خاطرات و پرسش های شازده رو از جهان هستی و انسان های زمینی مرور میشه...

 

از آخرین آثار نویسنده هست که در سال 1943 منتشر شد. کتاب حاضر پرفروش ترین کتاب تک جلدی همه دوره هاست و ترجمه هایی که ازش شده به بیشتر از 200 زبان میرسه. 

 

اگر تابحال شازده کوچولو رو نخوندید و فکر می کنید تنها برای کودکان و مختص خودشون نوشته شده سخت در اشتباه هستید، چراکه اگزوپری در این اثر محبوب تمام فلسفه و تجربیات خودشو در بکاربردن افکار انسانی و موضوع دوست داشتن بکار برده و البته بد نیست که برای خوندنش گذری هم به دوران کودکی داشته باشیم. 

جملات این داستان بی نقص هست و تو کمتر کتابی نمونه اش رو دیده بودم. شخصیت شازده کوچولو که نمونه همه دوستی و عشق ورزیدن هاست، شاعرانه و صمیمانه خلق شده و در پایان داستان که منجر به جدایی از راوی میشه حس تعلیق به خواننده القا میکنه. کلا این سبک رو می پسندم و این شخصیت پردازی را دوست دارم. 

 

این کتاب هم مثل خیلی از آثار دیگه تو زبان فارسی دستخوش ترجمه های متعددی شده، از جمله ترجمه های احمد شاملو، محمد قاضی، ابوالحسن نجفی و بابک اندیشه که دوتای اولی رایج تر هستن. 

 

قسمت های انتخابی از کتاب:

«اگر کسی گلی را دوست داشته باشد که در میلیونها سیاره فقط یکی از آن وجود داشته باشد، وقتی به آن سیاره ها نگاه می کند احساس خوشبختی می کند و با خود می گوید: گل من در یکی از این سیاره هاست...» 

«اگر کسی بخواهد و باهوش تر و عاقل تر از آنچه هست، به نظر برسد از حقیقت دور می شود.»

«چه سیاره عجیبی! یکدست خشکی و تیزی و شوری! آدمهایش هم که اصلا قوه تخیل ندارند و هر چه می شنوند همان را تکرار می کنند... در سیاره من گلی بود که همیشه اول او حرف می زد...»

«جاده ها همیشه به آدمها می رسند.»

«بدان که هر چیزی را به چشم دل بهتر می توان دید تا به چشم سر. آنچه اصل است از چشم سر پنهان است.»

گتسبی بزرگ

نویسنده: اسکات فیتس جرالد

مترجم: کریم امامی

چاپ هشتم: 1390

تعداد صفحات: 288

انتشارات نیلوفر ، 5500 تومان

گتسبی بزرگنیک کاراوی برای ادامه زندگی از غرب به شرق آمریکا می آید و در جایی به نام لانگ آیلند همسایه فرد ثروتمند و مرموزی می شود که بخاطر برپایی مهمانی های باشکوه مشهور است. در لانگ آیلند زوج جوانی به اسم های تام و دی زی  که با نیک فامیل هستند را می بیند. رفته رفته با گتسبی آشنا می شود و به این پی می برد که گتسبی سال های قبل با دی زی آشنا بوده و مهمانی هایی که برپا می کند بخاطر دستیابی به عشقش دی زی است. در یکی از روزها که همگی در هتلی جمع شده اند بین گتسبی و تام درگیری بوجود می آید و گتسبی با دی زی به دستور تام زودتر به خانه می روند. در جاده دی زی که پشت اتومبیل است تصادفا مایرتل معشوقه تام را زیر می گیرد و بدون توقف به راه خود ادامه می دهند. تام نزد ویلسون همسر مایرتل می رود و قاتل را گتسبی معرفی می کند و ویلسون بلافاصله گتسبی را بقتل می رساند. نیک به عظمت و عشق گتسبی پی برده و از دوستان شرقی دوری می جوید و به غرب برمی گردد...

گتسبی بزرگ بزرگترین و مهمترین کتاب نویسنده سرشناس قرن بیستم آمریکاست و همواره بعنوان منبع فوق العاده ای برای دانشگاه و اساتیدش یاد می شود. کتاب خوش خوانی است و با خواندنش به سبک زیبا و روان فیتس جرالد پی خواهید برد. از جمله کتاب هایی بود که بعد از خواندنش کمتر سراغ نقدش رفتم چرا که سراسر این رمان در نقد رویای آمریکایی است!
آخرین دیدار نیک با گتسبی فوق العاده و شاهکارانه بود و اون جمله ای که نیک به گتسبی گفت همیشه بیادموندنی خواهد ماند...
تا کنون چند اقتباس  سینمایی از این اثر تولید شده از جمله 1974 به کارگردانی فورد کاپولا و بازی رابرت رد فورد ( + ) و نسخه جدیدتر 2013 با بازی دی کاپریو و توبی مگوایر ( + ) که میتونه دیدنی باشه.
قسمت های انتخابی از کتاب:
«هر کس به گمان خود صاحب اقلا یکی از صفات حسنه است و آن صفت در من این است: خودم یکی از چند آدم واقعا درستکاری هستم که به عمرم شناخته ام.»
«وقتی پیش شان رفتم خداحافظی کنم، دیدم آثار حیرت به چهره گتسبی بازگشته است، انگار که شک ضعیفی نسبت به کیفیت خوشبختی حاضر خود به دلش راه یافته بود. نزدیک پنج سال! حتی در آن بعد از ظهر یقینا لحظه هایی وجود داشت که در آن، دی زی واقعی به پای دی زی رویاهای گتسبی نمی رسید نه به خاطر عیب خودش بلکه به علت جوشش حیاتی توهم غول آسایی که گتسبی در ذهن خود ساخته بود. از حد دی زی بزرگ تر شده بود، از حد همه چیز گذشته بود. گتسبی خودش را با شور آفرینندگی در آن غرق کرده بود و پیوسته به آن افزوده بود و هر پر رنگینی را باد برایش آورده بود به آن چسبانده بود. هیچ آتش یا طراوتی قادر نیست با آنچه آدمی در قلب پر اشباح خود انبار می کند برابری کند.»
«از آن سوی عرصه چمنش فریاد کشیدم که جماعت گندی هستن. شما ارزشتون به تنهایی به اندازه همه اونا با همه.»

اتللو

نویسنده: ویلیام شکسپیر

مترجم: ابوالقاسم خان ناصرالملک

چاپ سوم: 1370

تعداد صفحات: 127 ، نشر اسپادانا

اتللو شکسپیر
اتللو مغربی جنگجوی وندیک که عاشق دزدمونا شده گرفتار دسیسه و فریبکاری های زیردستش یاگو می شود و از روی شکی که به همسر خود برده او را می کشد و بلافاصله به وفاداری و بی گناهی دزدمونا پی می برد، زمانی که کار از کار گذشته ...
هر وقت هوای داستان های عاشقانه و تراژدی می کنم فورا یاد نمایش نامه و عاشقانه های شکسپیری می افتم و سراغ یکی از کتاباش و یا یک فیلم اقتباسی از آثارش. قبلا فیلم های زیادی که از آثارش اقتباس شده رو دیده بودم اما کمتر ازش خونده بودم و کتابی که اندیشه های زرین شکسپیر اسم داره را می خوندم، به همین منظور تصمیم به خوندن نمایش نامه هاش کردم و برای شروع اتللو رو انتخاب کردم.
اتللو مثل خیلی از نمایش نامه های دیگر شکسپیر یک عاشقانه هست که به تراژدی ختم میشه شخصیت پردازی فوق العاده قوی داره و در به تصویر کشیدن خیر و شر ماهرانه عمل شده اما سیر داستانی طوریه که راحت میشه آخرشو حدس زد. شخصیت یاگو  برای من جز منفورترین اشخاصی شد که در کتاب خوانی خوانده بودم. فیلم اقتباسی اورسن ولز ( + ) از اوتللو هم تماشایی است.
+
«پس بدان یاگو که اگر عشق دزدمونای نازنین نبود آزادی و وارستگی خود را برای تمام گنجینه های دریا در بند و وابسته نمیکردم.»
«وقتیکه زندگی شکنجه است زیستن سفاهت است. آنجا که معالجه بدست مرگ است درمان جز مردن نیست.»
«آنکه مالش برفت و خم به ابرو نیاورد از زبان خود سودی بازیافت کرد چه اگر عمر را به غم بیهوده بکاهد زیانی بر زیان خود بیافزاید.»

شعر و زمان ما - سهراب سپهری

مولف: محمد حقوقی

چاپ شانزدهم: 1386

تعداد صفحات: 320

انتشارات نگاه

شعر و زمان ما سهراب سپهریسپهری تا مرز شندن صدای پای آب هیچگاه در شعر خود در استفاده از هنر نقاشی که هنر دیگر اوست، چه از نظر تصویر و چه از لحاظ بیان منفک نشده است. ص 16

خواننده شعر سپهری، سطر به سطر شعر را می خواند و پیش می رود و به اصطلاح حال می کند تا به آخر رسد. چون شعر، در حقیقت یک خط طولانی است. یک جاده مستقیم. و چون چنین است، این سطور، که گاه مسیر چندین موج تصویرند، با یکدیگر گره نمی خورند و در هم فرو نمی روند و گرد خود نمی پیچند و لاجرم هیچگاه نیز از حالت طولی و افقی خود بدر نمی آیند. ص 29

این کتاب سومین کتاب از مجموعه شعر و زمان ما هست که قبلا اولین مجموعه رو معرفی کرده بودم. بر خلاف دو کتاب قبل در بخش سوم کتاب نقد موفق ترین شعر ها دیده نمیشه و بجاش مقاله و نوشته هایی از شاعران و منتقدان مختلف جایگزین شده.

مجموعه شعر و زمان ما خاصه دانشجویان و شاعران هست،لذا بخش نخست بسیار تخصصی و موشکافانه توسط مولف نوشته شده، البته موفق ترین اشعار شاعر هم درونش جای داده شده که خرید کتاب رو برای همه علاقمندان جلب می کنه.

 شعر های سپهری از صدای پای آب تا حجم سبز دوست داشتنی ترین اشعارند چرا که بی پرده سروده شده و صمیمیت و سادگی فوق العاده ای رو دارن، و پیچیدگی و زبان مبهم دفاتر قبلی رو به فراموشی می سپارند. شعر صدای پای آب و کل اشعار دفتر حجم سبز را بی نهایت دوست می دارم.

همنوایی شبانه ارکستر چوبها

نویسنده: رضا قاسمی

چاپ دهم: 1390

تعداد صفحات: 207

انتشارات نیلوفر، 4500 تومان

همنوایی شبانه ارکستر چوبهاداستان روشنفکر ایرانی و گروهی دیگر از ایرانیانی که به فرانسه تبعید شده و در طبقه ششم آپارتمانی مستقل زندگی می کنند. واقعیت این رمان انسان هایی است که در جستجوی آزادگی و رهایی بوده و بی آنکه خود ارتباط مناسبی بایکدیگر برقرار کنند با خود بیگانه شده و به بیماری "خودویرانگری" دچار شده اند...

کتابی است که جنبه های هنری، سیاسی و مذهبی را داراست. کتاب سختی بود با تعریف هایی که ازش شنیدم برای من در قسمت هایی غیرقابل تحمل و دشوار میشد و کمتر باهاش ارتباط برقرار می کردم. پایان داستان هم خیلی ناگهانی اتفاق می افته و جای سوالات و ابهامات زیادی در ذهن خواننده بجا میگذاره که ویژگی بیان و نثر کتاب این رو ثابت می کنه یعنی غیرخطی بودن داستان و تو در تو بودنش و در بسیاری از رویدادها نتیجه گیری رو به عهده خواننده واگذار می کنه، که تاثیرگیری مشخصی از بوف کور داشته یعنی همون فضای سرد، خودآزاری و خوفناکی.

 درک کتاب برای پناهندگان ایرانی در فرانسه باید خیلی روشنتر باشه و ارتباط واضح تری با جریانات رمان داشته باشند. با همه ابهامات زبان نویسنده صمیمی است و جملات زیبایی در کتاب به چشم میاد. رمان آقای قاسمی جوایز متعددی از جمله بنیاد گلشیری رو به ارمغان آورده.

قسمت های انتخابی از کتاب:

«منظره ویرانی آدم ها غم انگیزترین منظره دنیاست. ببینی کسی مثل طاووس می رفته، حالا مرغ نحیفی است، پرش ریخته، ببینی کسی خود را ملکه ای می پنداشته و تو را بنده زرخرید، حالا منتظر گوشه چشمی است به او بکنی، ببینی...»

«مدتی بود که اینجا و آنجا، هرازگاهی، دست خدا از آستین مردان خدا بیرون می آمد و سر کسانی را که کافر حربی بودند گوش تا گوش می برید. و من که از هراس آن دست ها خانه پدری را ترک کرده و به پایتخت آمده بودم، آن دست ها که در کشور به قدرت رسید کشور را هم ترک کرده و به اینجا آمدم، اما حالا می دیدم که آن دست ها روبه روی منند. در اتاقی درست چسبیده به اتاق من!»

«خدایا تو مرا از شر دوستانم حفظ کن خودم از پس دشمنانم بر میایم»

چند روز بعد نوشت: همچنین بخوانید مطالبی از رضا قاسمی و کتابش در ( + ) .

جنایت و مکافات

نویسنده: فئودور داستایوفسکی

مترجم: بهزاد

چاپ دوم: 1388

تعداد صفحات: 626

انتشارات دنیای کتاب، 9000 تومان

جنایت و مکافاتداستان جنایت و مکافات در پترزبورگ می گذرد جایی که شخصیت اصلی یعنی رودیا راسکولینکوف دانشجوی ترک تحصیل کرده در اثر یک سری فرضیات و مهمتر از آن بیماری روحی پیرزن رباخوار و خواهرش را به قتل می رساند و پول و جواهراتی که برمی دارد زیر یک تخته سنگ پنهان می کند بدون اینکه سراغشان را بگیرد، بیماری او شدت می گیرد و مکافات عملی را که مرتکب شده می کشد و به همگی مظنون می شود، سونیا دختر جوانی که تن فروشی می کند عاشقش شده و بالاخره به تحریک او وادار به اعتراف می شود...
فئودور داستایوفسکی سال هایی از عمر خودش رو در تبعیدگاه های سیبری گذرونده که بیشترین تاثیر جستوی در کالبد روان شناسی انسانی رو داشته و در کتاب گران قدر خودش "جنایت و مکافات" اون رو در قالب یک واقع گرایی تمام عیار نوشته. در کتاب انگیزه ها و حالات روحی و روانی یک قاتل بیمار در نهایت زیبایی و مهارت شرح داده شده به گونه ای که در شمار نخستین آثار از لحاظ روان شناسی جرم به شمار می رفته. توصیف مکافاتی که فرد البته نه یک فرد معمولی بلکه فردی با افکار پریشان، اصول و نهیلیسم بخش مهم این داستان فلسفی رو در پی داره که در روسیه قرن نوزدهم متداول بوده.  شخصیت های متعدد و متفاوت سیر داستانی این رمان رو تعیین می کنن که اغلب از طبقه پایین اجتماع هستن،حس انساندوستانه و متفکرانه رودیا، شخصیت پست لویژین، عشق زندگی بخش سونیا، فداکاری های دونیا و صمیمیت راسومیخین دلیل دوست داشتنی بودن رمان هست و خواننده رو بشدت فالو میکنه و حس تعلیق رو پایدار نگه میداره. با تمام اینها داستان پایانی باشکوه و خوش دارد و اگر یاس و پوچی در حین داستان در کار بود با پایان فوق العاده داستان یاس ها تبدیل به امید شده و از خواندن کتاب حس پیروزمندانه در وجودتان خواهید داشت!
کتاب حاضر در قطع وزیری و با جلد سخت و زیبایی تهیه شده ولی چاپ در حد مفتضحی داره و سراسر غلط های چاپی درونش داره تاجاییکه اسم شخصیت ها در جاهای مختلف یکسان نوشته نشده اند.در ایران ترجمه های گوناگون در سال های متوالی چه خوب و چه بد از جنایت و مکافات به انجام رسیده، از جمله ترجمه های مهری آهی، اصغر رستگار و بهزاد.
+
«گاهی برای ما پیش میاید که افراد ناشناسی را می بینیم که مشاهده آنها ممکن است در ما اثر داشته باشد و حتی قبل از اینکه یک کلام با هم حرف بزنیم بطرف او کشیده می شویم.»
«خیر کسی بما رحم نخواهد کرد غیر از آن کسی که هرگز بمردم روی زمین رحم نکرده است، آن کسی که همه چیز را درک میکند و او تنها قاضی عادل ما است.»
«برای شناختن اشخاص لازم است آنها را مدتها تحت مطالعه قرار داد در غیراینصورت ممکن است انسان مرتکب اشتباهی شود که جبران آن مشکل باشد.»
«راسومیخین این لحضه را تا آخر عمر بیاد داشت، نگاه سوزان و ثابت راسکولینکف لحظه به لحظه سنگینتر می شد و در قلب و روح او فرو میرفت و ناگهان بدن راسومیخین لرزید.
چیز عجیب و نامفهومی بین آنها گذشت و آن فکر وحشت آوری بود که در خاطر هردو گذشتو هردو آنرا درک کردند و بلافاصله رنگ از روی راسومیخین پرید.»
«سونیا اکنون من می دانم کسی که صاحب یک اراده محکم و روح نیرومند باشد میتواند  صاحب دنیا شود کسی که دارای جرات زیاد است در برابر مردم قوی تر است و حق با او است.
کسی که بتواند در مقابل آنها مقاومت کند و بیشتر تحقیرشان کند احترام زیادتری بدست خواهد آورد، تمام مردان بزرگ دنیا گستاخ ترین و پردل ترین مردم جهان هستند، ناپلئون جهانی را تصرف کرد، هزاران دودمان ها را بخاک و خون می کشد برای اینکه صاحب عزم و اراده است و دیگران باید خدمت آنان را بکنند و چنین مردانی قانون گذار میشوند، باید انسان کور باشد تا این چیزها را درک نکند.»

شعر زمان ما - احمد شاملو

مولف: محمد حقوقی

چاپ دهم: 1387

تعداد صفحات: 332   

انتشارات نگاه، 4500 تومان 

احمد شاملو"شعر زمان ما" عنوان مجموعه کتاب هایی با موضوع شعر از زنده یاد محمد حقوقی  هست که شامل بررسی، تحلیل و گزیده اشعاری از پنج شاعر بزرگ عصر ما، احمد شاملو، اخوان ثالث، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج هست. در کتاب سعی شده جوانب کار ، ایده پردازی ها و تکامل شعری شاعر را مشخص کند. شعرهایی که انتخاب می شود موفق ترین شعرهای شاعر از لحاظ ساختاری هست. این دست کتاب ها منبع فوق العاده موثری برای شاعران و دانشجویان هست.  بخش سوم کتاب شامل نقد و تحلیل برخی از شعرهای انتخابی هست که از ویژگی های خوب این کتاب به حساب میاد و آقای محمد حقوقی با قلمی هوشمندانه این اشعار رو موشکافانه نقد و بررسی کرده که اگر تعداد اشعار بیشتر می بود بدون شک بر محبوبیت کتاب اضافه می کرد. 

شعر احمد شاملو شاعرانه است! در آن کمتر از تنوع و وزن می توان یافت اکثرا نیاز به خواندن چندین و چند باره و تحلیل و مفهوم یابی دارند. در آنها از شب سیاه و ظلمت و دردهای اجتماع گفته می شود، از عشق و مرگ. شاملو در مجموعه شعرهای متعددی که داشته روند تکاملی طی کرده که "هوای تازه" اولین دفتر شعر او موفق ترین و از محبوب ترین کارهایش هست. 

اگر شاملو این همه شعر نمی سرود و فقط از او "طرح" به جای می ماند شاید لقب شاعر ضد استبداد باز هم برازنده وی می بود و یا اگر "بودن" را تک و تنها می داشت باز هم شاعر بزرگ انسان گرا بود و با همین قطعه شعرهای تصویری هنرمندانه از او بزرگ مرد شعر نوین فارسی ساخته... 

کاملترین کتاب شعر از احمد شاملو  با نام "مجموعه آثار احمد شاملو دفتر اول" از انتشارات نگاه ( + )  به چاپ رسیده...

+

طرح

شب با گلوی خونین
خوانده ست
دیر گاه.

دریا نشسته سرد.
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد می کشد.


بودن

گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
 
گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک! 

 

شبانه

میان خورشید های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
خورشیدی که
از سپیده دم همه ستارگان
بی نیازم می کند
نگاهت
شکست ستمگری ست -
نگاهی که عریانی روح مرا
از مهر
جامه ئی کرد
بدان سان که کنونم
شب بی روزن هرگز
چنان نماید
که کنایتی طنز آلود بوده است

و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست -

آنک چشمانی که خمیر مایه مهر است!
وینک مهر تو:
نبرد افزاری
تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم
***
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم
به جز عزیمت نابهنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم

ایدا فسخ عزیمت جاودانه بود
***
میان آفتاب های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
نگاهت شکست ستمگری ست -
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست

ارنستو چه گوارا

نویسنده: اندرو سینکلر

مترجم: شهریار خواجیان

چاپ اول: 1387

تعداد صفحات: 128

انتشارات آشتیان، 2500 تومان

چه گوارا یک شناختنامه کوچک از ارنستو چه گوارا انقلابی آمریکای لاتین.اگر قصد مطالعه زمان و زندگی چه رو دارید و وقت زیادی هم برای مطالعه اینجور کتاب ها ندارید، کتاب حاضر نسبت به انواع دیگر شناختنامه های چه میتونه گزینه خوبی باشه. مولف کتاب رو به هفت فصل تقسیم کرده و در هرکدومشون جنبه هایی از زندگی، مبارزات و ایدئولوژی چه از بدو تولد تا مرگ و پیامدهای مرگش گفته.
مهمترین مشخصه در زندگی چه هدفش بوده و ایدئولوژی مارکسیست رو انتخاب کرده که اونو لازمه عدالت و انسانیت می دونسته. چه پیروزی ها و البته شکست های متعددی رو در زندگیش داشته که پیروزی در انقلاب کوبا مهمترینش بوده. در فصل پنجم کتاب با نام "مهر پایانی بر پول" از یگانگی گوارا در گفتار و کردارش سخن گفته میشه که همچون یک کمونیست خالص و واقعی زندگی شخصی همراه با ریاضت رو پیشه میکنه و با کاپیتالیست غرب به شدت در حال مبارزه است.
انقلاب کوبا هم مانند بسیاری از انقلاب های دیگر به حاشیه و انحراف کشیده شده و از اینرو اختلافات فاحشی بین گوارا و کاسترو پدید میاد. کاسترو یک انقلابی کوبایی و رهبر کوبا باقی ماند در حالیکه چه می خواست یک همیشه انقلابی در خارج از کوبا هم باشد. کاسترو ادامه دهنده سیاست های شوروی بدون چون و چرا بود در حالیکه گوارا مخالف سیاست های شوروی بود و خود را نزدیک به مائو و کشورش چین می دید و مبارزه تمام عیار با امپریالیست را می خواست. در سفر پایانی چه به بولیوی فیدل کمتر پشتیبانی از چه می کند و چه تنهاتر از هر زمانی در باتلاق بولیوی گیر می افتد و سرانجام شهید می شود.
طراحی جلد کتاب بسیار زیباست و در پایان هم تصاویر گلاسه ای از چه درون خودش جا داده که کتاب رو دوست داشتنی تر می کنه.
+
«در آرژانتین به دنیا آمدم، در کوبا جنگیدم و در گواتمالا به یک انقلابی تبدیل شدم.»
«تنها امتیازی که به خودش داد، کشیدن سیگار برگ دست ساز بود. به نظر می رسید که وی از زندگی بدون پول همان قدر خشنود است که بیشتر مردم از خرج کردن آن. زندگی شخصی توام با ریاضت، وی را به یک کمونیست خالص و ناب رهنمون ساخت که در آن تفکر پول یک تباهگر زیانبار بود.»
«چه به موجودی ورای یک انسان و به مثابه یک نجات بخش ظاهر شد. آنگاه که همه چیز گفته و انجام می شود، و زمانی که سخنان و رفتارش بدون احساسات بررسی می شوند، این باور به انسانیت و بهروزی بشریت بوده است. این آرمان ها که در که در نوشته ها، سراسر زندگی و مصیبت و مرگش بازتاب یافته اند، از ایدئولوژی فراتر می روند.»
«بین کردار و سخنان چه دوگانگی وجود نداشت. نویسنده ای که به آنچه تبلیغ می کرد، خود جامه عمل می پوشاند و با این کار خود، دیگر روشنفکران را شرمنده می ساخت. هیچ نشانی از ریا و دورویی در او دیده نمی شد و ژان پل سارتر چه به جا او را کامل ترین انسان عصر خود نامید.»

ناطوردشت

نویسنده: جی.دی.سلینجر

مترجم: احمد کریمی

چاپ دوازدهم: 1389

تعداد صفحات: 326

انتشارات ققنوس 5200 تومان

ناطوردشت سالینجرهولدن کالفیلد نوجوانی هفده ساله‌است که در لحظهٔ آغاز رمان، در یک مرکز درمانی بستری است و ظاهراً قصد دارد آن‌چه که پیش از رسیدن به این‌جا از سر گذرانده برای کسی تعریف کند و همین‌کار را هم می‌کند و رمان نیز بر همین پایه شکل می‌گیرد. در زمان اتفاق‌افتادن ماجراهای داستان، هولدن یک پسربچهٔ شانزده‌ساله‌است که در مدرسهٔ شبانه‌روزی «پنسی» تحصیل می‌کند و حالا در آستانهٔ کریسمس به علت ضعف تحصیلی (او چهار درس از پنج درس‌اش را مردود شده و تنها در درس انگلیسی نمرهٔ قبولی آورده‌است) از دبیرستان اخراج شده و باید به خانه‌شان در نیویورک برگردد.
تمام ماجراهای داستان طی همین سه روزی (شنبه، یک شنبه و دوشنبه) که هولدن از مدرسه برای رفتن به خانه خارج می‌شود اتفاق می‌افتد. او می‌خواهد تا چهارشنبه که نامهٔ مدیر راجع به اخراج او به دست پدر و مادرش می‌رسد و آب‌ها کمی از آسیاب می‌افتد به خانه بازنگردد به همین‌خاطر از زمانی که از مدرسه خارج می‌شود دو روز را سرگردان و بدون مکان مشخصی سپری می‌کند و این دو روز سفر و گشت‌وگذار، نمادی است از سفر هولدن از کودکی به دنیای جوانی و از دست دادن معصومیت‌اش در جامعهٔ پر هرج و مرج آمریکا. از ویکی پدیای فارسی

این بار سری به دنیای جذاب و مخوف سلینجر زدم. کتاب فوق العاده مهم و زیبایی برای من بود. شخصیت هولدن کالفیلد خیلی برایم دوست داشتنی و معصومانه بود با همان صحبت های دلنشین و غم زده و همراه با شوخ طبعی هایش. درون داستان اشاره محکم به فضای درون جامعه آمریکایی و جوانانش را دارد و در نقد آن است. نقطه اوج رمان دیدارهای هولدن با خواهر کوچک شیرینش فیبی است و اینکه به او می گوید چه چیزی را دوست دارد...

کتاب حاضر سه بار، ابتدا در دهه چهل شمسی (۱۳۴۵ توسط انتشارات مینا) توسط احمد کریمی، بار دیگر در دهه هفتاد به قلم محمد نجفی و در آخر نجف دریابندری به فارسی ترجمه شده‌است و ترجمه ها اختلاف فاحشی با یکدیگر دارند. عنوان کتاب در ترجمه احمد کریمی ناطوردشت آمده و اما در ترجمه محمد نجفی ناتوردشت!

گویا وجه تسمیه ناطور دشت به معنی نگهبان باغ یا دشت است، چراکه در قسمتی از رمان هم هولدن به این امر و اینکه در وصال چیست به آن اشاره می کند.

+

«اگر آدم کار خیلی خوبی انجام بدهد، بعد از مدتی _اگر مواظب کار خودش نباشد_کارش می شود به تظاهر و خودنمایی»

«پول لعنتی. این پول لیعنتی همیشه آخر سر باعث غم و غصه آدم می شود.»

«ظاهرا من چیزی نداشته ام که اگر گمش میکردم زیاد بهش اهمیت بدهم. شاید علت اینکه من تا اندازه ای بزدل هستم همین باشد. ولی این دلیل نمیشود .واقعا دلیل موجهی نیست . ادم بایست اصلا بزدل نباشد.اگر لازم باشد که آدم مشتی به چانه کسی بکوبد،و دلش هم بخواهد که این کار را بکند،دیگر معطلی جایز نیست.»

«اگر دختر موقعی که سر قرارش می آید خوشگل و دلربا باشد، چه کسی به دیر آمدنش اهمیتی میدهد. به خدا هیچ کس.»

«من دیوانه هستم. به خدا قسم دیوانه هستم.»

«آنچه واقعا دلم میخواست این بود که خودکشی کنم.دلم میخواست از پنجره خودم را پرت کنم پایین.اگر یقین داشتم که به محض زمین خوردن کسی پیدا میشود که پارچه ای روی جسد من بکشد احتمال داشت این کار را بکنم.دلم نمیخواست یک مشت آدم فضول و احمق بیایند و به بدن متلاشی شده و خون آلود من نگاه کنند.»
«من از هنرپیشه ها بدم می آید .رفتارشان ابدا به آدمیزاد نمی ماند.اما خودشان خیال میکنند که مثل آدمیزاد رفتار میکنند.رفتار بعضی از بهترینشان مثل آدمیزادست،ان هم تا حدود خیلی کمی ولی آنقدرها تماشایی و جالب نیست که به دیدنش بیارزد. و اگر هنرپیشه ای واقعا خوب باشدمیشود گفت که خودش میداند هنریشه خوبی ست و همین کار را خراب میکند.»